پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا
دختر حاجی صیاد(۲)
از اين طرف، پرى تو دشت و بيابان راه رفت و رفت تا به چوپانى برخورد. از طلاهاى سر و گردنش به چوپان داد و گفت که از گوسفندها را برايش سر ببرد. همه چيز گوسفند را به چوپان داد فقط شکمبهاش را برداشت و کشيد روى سرش و شد يک کچلک درست و حسابي. بعد هم يک دست لباس کهنهٔ مردان از چوپان گرفت و پوشيد و راه افتاد. رفت و رفت تا رسيد به شهر خودشان. جلو در خانهشان بنا کرد به داد زدن که: 'کى نوکر مىخواهد، کى نوکر مىخواهد؟' |
زود حاجى صياد از خانه درآمد. ديد که چشمهاى کچلک مثل چشمهاى دختر خودش است. مهر و محبت کچلک توى دلش جوشيد. گفت: 'آهاى پسر، مىآئى براى من نوکر بشوي؟' |
پرى گفت: 'چرا نمىشوم.' |
حاجى صياد دخترش را به اسم نوکر برداشت به خانه آورد. به زنش گفت: 'بيا نگاه کن. نوکر گرفتهام.' زن حاجى نگاهى به کچلک کرد و گفت: 'آخ خدا چهقدر به پرى خودم رفته.' |
برادر پرى هم آمد و نگاهى کرد و گفت: 'ننه، نگاه کن. چشمهايش شکل چشمهاى خواهر است.' |
پرى توى خانه ماندگار شد، رازش را به کسى نگفت اما هر قدر زير و زرنگ مىجنبيد نمىتوانست مثل مردها رفتار کند. زن حاجى مىديد که کچلک بيشتر خانهدارى بلد است تا کار نوکري. پرى اتاقها را زينت مىداد، فرشها را جارو مىکرد و رخت مىشست. خلاصه پرى خودش را توى خانه خوب جا کرد. همه با او مثل پسر خانه رفتار مىکردند. |
اينها را همينجا داشته باشيد، برايتان خبر از پادشاه و وزير بدهم: |
روزى پادشاه و وزير نشسته بودند صحبت مىکردند که پادشاه گفت: 'وزير، پرى دير کرد. ازش خبرى نشد. پاشو بار و بنديل ببنديم، لباس درويشى بپوشيم، برويم ببنيم دختر چهکار مىکند.' وزير چيزى نگفت. پاشدند لباس درويشى پوشيدند و آمدند به شهر پري. توى کوچه و بازار پى دوست و آشنا مىگشتند که پرى آنها را ديد و شناخت. زودى آمد پيش حاجى صياد و گفت: آقا دو تا مهمان دارم. اگر اجازه مىدهيد آنها را بياوردم به خانهمان. درويشند. |
حاجى صياد گفت: 'پسر جان اين حرفها چيه؟ خانه، خانهٔ خودت است. دو تا نباشد صد تا باشد. روى چشمم جاى مىدهم.' |
پرى شاد شد و دويد پيش پادشاه و وزير. به يک بهانهاى سر حرف را باز کرد و آخر سر گفت: 'بابا درويشها، امشب بايد مهمان من باشيد.' |
پادشاه گفت: 'پسر، ول کن. تو که نوکرى بيشتر نيستي، چهطور مىخواهى ما را مهمان کني؟' پى گفت: 'آخر شما نمىدانيد، اربابم من را خيلى دوست دارد خودش اجازه داده.' |
آنوقت پادشاه و وزير را برداشت به خانه آورد. شام خوردند و به صحبت نشستند. پرى به حاجى صياد گفت: آقا اجازه مىدهيد بروم ملا را هم صدا کنم بيايد. مىگويند ملاها خوشصحبت مىشوند. يک کمى صحبت مىکند مهمانها دلشان باز مىشود.' حاجى گفت: 'باشد، حالا که تو دلت مىخواهد، برو صداش کن بيايد.' |
پرى پاشد رفت ملا را آورد. نشستند و از اين در و آن در صحبت کردند. پرى به پادشاه و وزير گفت: 'بابا درويشها، شما هم چيزى بگوئيد گوش کنيم. بابا درويشها خيلى چيز مىدانند.' |
پادشاه گفت: 'کچلها خيلى بهتر از درويشها شعر و مثل بلدند. تو يکى بگو ما گوش کنيم.' پرى که منتظر همين حرف بود، سر زخمش باز شد. گفت: 'حالا که مجبورم مىکنيد يک چيزى برايتان مىگويم. اما اگر خوشتان نيامد تقصير من نيست.' بعد شروع کرد به خواند: |
من پرىام، دختر حاجى صيادم |
تو آسمون صب يه ستارهى دلشادم |
منو برد و کرد تو درهاى پياده |
اون آقا وزير، نشسته رو سجاده |
پسرامو کشت مثل يک جفت کبوتر |
خون اونارو نزار بشه خاکستر |
اى مهربانتر از همه درويش جان |
قصهٔ من قصهٔ غمه درويش جان!... |
ملا رفت. وزير دل در سينهاش ريخت و دستپاچه شد. پدرش از يک طرف بلند شد و مادرش از طرف ديگر گفتند: 'پسر هر چه گفتى يک دفعه ديگر هم بگو.' |
پرى هر چه گفته بود يک دفعهٔ ديگر هم گفت. بعد کلاه کچلى را از سرش برداشت و همه او را شناختند. بازار ماچ و بوسه گرم شد. پادشاه هم خودش را نشان داد. پرى سرگذشت خود را براى همه نقل کرد. صبح پادشاه امر کرد پرى را به حمام بردند. ملا و وزير را هم گردن زدند. |
حاجى صياد هفت روز و هفت شب عروسى راه انداخت. دخترش را سپرد بهدست پادشاه و راهشان انداخت. |
- دختر حاجى صياد |
- افسانههاى آذربايجان - ص ۹ |
- صمد بهرنگى و بهروز دهقاني |
- انتشارات دنيا و روزبهان - ۱۳۵۸ |
(فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد پنجم (د)، على اشرف درويشيان، رضا خندان (مهابادي)). |
همچنین مشاهده کنید
- متیل چهل دروغ
- درویش و دو کودک
- کالا قوزی
- گنجشک
- شاه و وزیر
- هر کس گفت، چُش آنقدر میزنندش تا زنده شود
- گل زرد (۲)
- کلهپوک و عاقل و کلاغ
- دختر بازرگان و هفت برادر(۴)
- مار و دهقان
- جیران(۲)
- ملکجمشید
- دختران انار
- پیرزن و گربه
- تاجری که همراه زنش به خاک سپردنش
- آبجی قورباغه
- مهر و نگار
- پادشاه گلیمگوش
- علی و ببر
- ملانصرالدین معجزهگر
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران توماج صالحی پاکستان سریلانکا حجاب دولت کارگران رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی رئیسی سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور
کنکور هواشناسی سیل تهران سازمان سنجش زنان شهرداری تهران پلیس اصفهان فراجا قتل سازمان هواشناسی
قیمت خودرو قیمت دلار قیمت طلا خودرو دلار بانک مرکزی بازار خودرو ارز قیمت سکه ایران خودرو تورم سایپا
ترانه علیدوستی تلویزیون فیلم سینمای ایران گردشگری سحر دولتشاهی مهران مدیری کتاب بازیگر تئاتر سینما شعر
کنکور ۱۴۰۳ علوم انسانی
اسرائیل غزه فلسطین رژیم صهیونیستی آمریکا روسیه جنگ غزه اوکراین حماس طوفان الاقصی اتحادیه اروپا ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال بارسلونا بازی ژاوی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس تراکتور فوتسال تیم ملی فوتسال ایران والیبال
هوش مصنوعی همراه اول تسلا فیلترینگ فناوری تبلیغات ایلان ماسک اپل
استرس سلامت روان افسردگی داروخانه پیری هندوانه دوش گرفتن