|
|
صاحبنظر مردمشناسى ايالات متحده، لوئيز هنرى مورگان (L.H.Morgan)، (۱۸۸۱-۱۸۱۸)، است. وى را پدر علم مردمشناسى آمريکا مىخوانند. مورگان با دوست سرخپوست خود پارکر به ديدن قبيلهٔ سرخپوست 'سينيکا' (Senneca)، رفت و از نزديک شاهد شيوهٔ زندگى قومى آنها شد، مدتى بعد، يعنى در سال ۱۸۵۵، از اقامتگاه چىپوا ديدن کرد و دوباره به ادامه مطالعات خود دل بست. سپس براى آگاهى از قواعد خويشاوندى و رسوم ازدواج در ميان سرخپوستان آمريکائى پرسشنامهاى تنظيم کرد و آن را براى تمام کسانى که سرپرست امور سرخپوستان بودند فرستاد. وى با يک مسيحي، که از جنوب هندوستان آمده بود، ديدار کرد و از زبان او شنيد که آداب و رسوم مردم تاميل، در جنوب هندوستان، مانند رسومى است که در قوم ايروکوى وجود دارد. با توجه به اينکه در آن زمان حدود ۲۴ ميليون آسيائى در قاره آمريکا زندگى مىکردند اين گزارش انگيزه قوى مورگان براى ادامه کار او شد.
|
|
در سال ۱۸۶۶ مورگان کتاب قواعد قرابت نسبى خانواده بشرى را منتشر ساخت. وى در اين کتاب، به انواع طبقهبندىهاى خويشاوندى در سراسر جهان پرداخت و آنها را با يکديگر مقايسه کرد.
|
|
وى تحت تأثير تئورى تکامل داروين قرار گرفت و کوشيد تا تکامل جامعه بشرى را در طى قرون وسطى در سراسر کره خاک تشريح نمايد. در سال ۱۸۷۷ کتابى تحت عنوان 'جامعه باستاني' منتشر ساخت که در آن کوشيد سير و پيشرفت بشر را از دوران توحش و مرحله بربريت تا تمدن مورد بررسى قرار دهد و بر آن شد که:
|
|
'اکنون، براساس شواهد متقين، مىتوان اثبات کرد که در همه قبائل بشرى دوران توحش مقدم بر عهد بربريت بود، و چنانکه معلوم است بربريت قبل از تمدن وجود داشته است' .
|
|
وى نتيجه گرفت که تاريخ نژاد بشرى يک سرچشمه دارد و از نظر تجربه و پيشرفت يکى است.
|
|
هـ، ر، هيس، تاريخ مردمشناسي، ترجمهٔ ابوالقاسم طاهري، ص ۷۱.
|
|
از اينرو او را پايهگذار نظريه تحول يا تطور فرهنگى مىدانند. وى هر يک از مراحل سهگانه توحش، بربريت و تمدن را به مراحلى فرعى تقسيم نموده و هرکدام از آنها را معرف نوع خاصى از زندگى و فرهنگ جامعه بشرى مىداند.
|
|
اصول نظريات مورگان در همين کتاب در فصل روشها و نظريهها، به تفصيل آمده است.
|
|
ضابطه عمدهاى که در طبقهبندى مورگان بهکار رفته است عامل معيشتى و ابزارى است، بدين سبب متفکران بعدي، مثل مارکس و انگلس، تحت تأثير افکار او قرار گرفتهاند. وى دربارهٔ تحول خانواده به تفصيل بحث کرده، و در جريان تطور خانواده مراحل ازدواج گروهي، چند همسرى و يک همسرى را يادآورى کرده است. مطالعات وى سبب شده که نظام خويشاوندى و عوامل مربوط به آن، بيش از گذشته مورد توجه صاحبنظران قرار گيرد.
|
|
مورگان همين طبقهبندى را در مورد تطور اعتقادات بشرى بهکار برده است و از اعتقاد بهوجود روح در همه موجودات زنده، مذهب شرک يا چند خدائى و بالاخره توحيد يا يکتاپرستى نام برده است.
|
|
به سبب مطالعات زيادى که مورگان در زمينههاى خانواده، خويشاوندي، مالکيت، ازدواج انجام داده است او را پايهگذار انسانشناسى فرهنگى مىدانند.
|
|
|
مارگرت ميد (Margaret Mead)
|
|
مارگرت ميد (Margaret Mead)، مردمشناس ديگر آمريکائى است که تحت تأثير روانشناسان و روانکاوان قرار گرفت و به روش تجزيه و تحليل مسائل روانى علاقهمند شد. وى در مطالعات مردمشناسى علمى از اصول روانپزشکى فرويد استفاده مىکرد، به همين دليل اولين اثر خود را به نام بلوغ در ساموا (Samoa. Coming of Age in Samoal). منتشر ساخت. اين اثر از شاهکارهاى ادبيات مردمشناسى است.
|
|
کتاب مذکور بهوسيله خانم ميهن ميلانى ترجمه و در سال ۱۳۶۰ بهوسيله نشر ويس چاپ و منتشر شده است.
|
|
ميد، تحت تأثير تشويقات بواس استاد خود، درباره بلوغ به مطالعه پرداخت. وي، در بررسى اين امر، در پى اين بود که آيا بلوغ، که دوران تشنج احساسى فرد است در مورد همه مردم جهان مصداق دارد يا آنکه فقط خاص مردمانى است که در مغربزمين زندگى مىکنند؟ بنابراين، بهرغم مشکلاتى که براى کار عملى مردمشناسى زنان وجود داشت، وى موفق شد، با موافقت استاد خود، به جزيره ساموا سفر کند و به مطالعه خصوصيات فرهنگى و تربيتى اطفال آنها بپردازد.
|
|
وى مانند مالينفسکي، که خود در رسوم اجتماعى مردمان تروبرباند شرکت داشت، خود را در همه فعاليتهاى دهکده بوميان شريک ساخت و کوشيد که زبان بوميان را بياموزد. بنابراين آنچه را که توانست گردآورى نمايد هم حاصل مشاهدات وى بوده و هم حاصل گفتگو با بوميان.
|
|
ميد به اين نتيجه رسيد که کودک آمريکائى بايد طورى تربيت شود که در انتخاب راه خود آزاد باشد و نوشت:
|
|
وقتى حب و بغضهاى بىجا موانعى در پيش پاى کودکان ما مىگذارد و هنگامىکه در مراحل نخستين به هيچ موازينى خونگير هستند، لاجرم بى هيچ شائبه و غرضى در انتخاب طرقى که پيش پاى آنها قرار دارد آزاد خواهند بود.
|
|
هـ، ر، هيس، تاريخ مردمشناسى ترجمه ابوالقاسم طاهري، ص ۵۳۸.
|
|
نشر کتاب بلوغ در ساموا در سال ۱۹۲۸ با اقبال فراوان روبهرو شد، و براى نخستين بار مردم دانستند که مردمشناسى مىتواند مشکلات خويس را حل کند. و دريافتند که اقوام بدوي، در پارهاى از شئون زندگي، به مراتب، با محيط خود سازگارتر از انسان متمدن عصر جديد بودند.
|
|
وى در سال ۱۹۳۰ کتاب ديگرى به نام بالغ شدن در گينهٔ جديد منتشر ساخت که حاصل مطالعات عملى وى در جزيره مانوس بود.
|
|
در دهه چهارم قرن بيستم (۱۹۳۹-۱۹۳۰) تحقيق دربارهٔ فرهنگ و شخصيت اساسىترين مسئلهاى بود که مورد توجه دانشمندان برجسته مردمشناسي، جامعهشناسى و روانشناسى ايالات متحده قرار گرفت.
|
|
ميد، مانند روت بنديکت، از روش مطالعات عينى و عملى تطبيقى استفاده کرده است از اينرو به مطالعه و مقايسه اقوام آراپش، موند اگومور و تشامبولى (Techambuli)، پرداخت. حاصل مطالعات وى دربارهٔ اختلافات فرهنگى اين بود که نقشپذيرى طبيعت آدمي، مثل مميزات و تفاوتهائى که به جنس نر و ماده مربوط مىشود، طبيعى و حقيقى نيست؛ اگر فرهنگ يک جامعه اراده کند مىتواند هر خصوصيتى را به جنس نر يا ماده تحميل نمايد. اين تحميل يا انتقال فرهنگ مىتواند در برخى از خصوصيات رفتارى مشکلاتى ايجاد کند، و به بروز انحرافات و ناسازگارى در محيط بيانجامد.
|
|
روىهم رفته تحقيقات مارگرت ميد، درباره اقوام ساموا، گينه جديد و بالى نشان داد که چگونگى تربيت کودکان در جامعه بدوى به همان اندازه متفاوت است که نحوه زندگى سالمندان جامعه (هـ، ر.هيس، تاريخ مردمشناسى ترجمه ابوالقاسم طاهري، ص ۵۴۹).
|
|
بيشترين کارى که ميد انجام داد آن بود که حالات تربيتى دختران ساموائى را با دختران ايالات متحده مقايسه کرد، و به اين نتيجه رسيد که اختلافى بين دختران ساموائى و آمريکائى وجود ندارد، بلکه اختلاف در طرز تلقى و توجيه مسائل 'بلوغ' در دو جامعه مزبور است.
|
|
مفهوم بلوغ در دو جامعه آمريکائى و ساموائى متفاوت است؛ زيرا دختران ساموائى دوران بلوغ را ادامه دوران کودکى خود مىدانند و براى اين دوره از عمر خود نقشى قائل نيستند. از اينرو هيچ نگرانى يا هيجان يا احساس بهخصوصى در مورد انتخاب همسر آينده خود ندارند، در نتيجه در مورد چگونگى ازدواج و آيندهٔ خود کمتر دچار اضطراب و ناراحتى مىشوند. آنها تمايلات جنسى را از اسرار نمىدانند زيرا به عقيده وى 'احساسات افراد تحت تأثير عوامل اجتماعى است' . دختران آمريکائى با اصول و روشهاى گوناگون زندگى اجتماعى روبهرو مىباشند و با افرادى سر و کار دارند که از نظر روحيه، طرز فکر، سليقه، آمال، شيوهٔ رفتار و غيره با يکديگر متفاوت هستند، از اينرو براى حل مسائل خود با يک راه حل قالبى و از پيش تعيينشده رودرو نيستند.
|
|
اين شرايط به بروز اضطراب، تشويق و نگرانى در بين آنان مىانجامد و شدت و ضعف آن در تکوين شخصيت افراد تأثير خواهد داشت، بنابراين بهجاى اينکه شخصيت افراد تحت تأثير مطلق عوامل اجتماعى قرار گيرد هر فرد خود، به تنهائى مسئول اعمال خويش است.
|