سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

آف ، آق ، آگ ، آل ، آم(۲)


آفتى نبوَد بتر از ناشناخت٭
رک: آب در کوزه و ما تشنه‌لبان مى‌گرديم يار در خانه و ما گرد جهان مى‌گرديم
٭ ............................ تو برِ ياريّ و ندانى عشق باخت (مولوى)
آفرين باد بر آن کس که حيائى دارد٭
٭ پيشِ دست تو عرق مى‌کند از شرم سحاب
.....................(سلمان ساوجى)
آفرين بر جان درويشى که صاحب همّت است (کمال حيدرى)
آفرين خداى بر پدرى که تو پرورد و مادرى که تو زاد (سعدى)
نظير: آفرين به شيرى که خورده‌اى
آقاى خودم هستم و نوکر خودم
نظير: نه بر اشترى سوارم نه چو خر به زير بارم
آقا دِنگ دِنگ، غلام خيک‌ خيک! (عامیانه )
نظير:
مرد به پارو مى‌آورد زن به جارو بيرون مى‌ريزد
- کدخدا رود بايد و کدبانو بند (قابوس‌نامه)
آقا ديگر آفتابه گم نمى‌کند
رک: آقا ديگر تو بره گم نمى‌کند
ٕآقا ديگر توبره گم نمى‌کند! (به مزاج و تمسخر:) حالا ديگر آزموده شده است
نظير:
آقا ديگه آفتابه گم نمى‌کند
- بعد از چهل سال مهترى ديگر توبره گم نمى‌کند.
آقا فرموده 'هفت‌ انداز' بپزيد!
بازرگانى به غلام خود دستور داد به خانه برود و به خاتون بگويد که براى شب 'شش‌انداز' بپزد غلام که تا آن زمان نام چنين غذائى به گوشش نخورده بود به حيرت فرو رفت. اهل خانه را در ذهن خود شماره کرد هفت تن بودند. با خود گفت: شايد آقا مرا از ياد برده و به حساب نياورده است. وقتى به خانه رسيد به خاتون گفت: 'آقا فرموده‌اند هفت‌انداز بپزيد!'
آقا گرگ، عيدت مبارک!
اين مثل را در مورد شخص ستمگر يا متجاوزى به‌کار مى‌برند که به ناحق و از راه طمع به مال کسى دست‌درازى کرده و بعد گرفتار سرپنجهٔ عدالت و قانون شده باشد.
آقا مصطفى، حالا ديگر نوبت شماست!
رک: نوبت تو شد بجنبان ريش را!
آقا ميرزا قشمشم، فداى احوالت شَمْ (= شوم) (عامیانه )
به مزاج يا تحقير به کسى گويند که در احوال خود درمانده و 'گيج و ويج' و پريشان حواس شده است.
آقا نوائى داره، به بر قبائى داره، دس مى‌کشه قباشو، نمى‌شناسه باباشو! (عامیانه )
رک: اين منم تى تيش مامانى به تنم؟
آقايِ کچل نوکر زلف‌دار نمى‌خواهد! (عامیانه )
نظير:
آدمِ کر آواز بلبل را نمى‌پسندد
- موش کور نخواهد که آفتاب برآيد (سعدى)
- جائى‌که کچل هست اسم طاووس نمى‌شود بُرد
- ارباب کچل نوکر مودار نمى‌خواهد
آگاهى بسيار غم آرد بسيار (ابوالقاسم حالت)
رک: هر که فهميد مُرد هر که نفهميد بُرد
آلبالو را به باغت راه نده و طالقانى را به خانه‌ات
آلو از آلو رنگ مى‌گيرد، همسايه از همسايه پند
آلو چو به آلو نگرد رنگ برآرد (الهى اسدآبادى)
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
آماس را از فربهى بشناس: مجاز را از حقيقت تميز بده٭
نظير:
ورم را از فربهى مشمار
- فربهى چيز ديگر و آماس چيز ديگر است
- فربهى را از آماس بايد شناخت
٭ اسدى گفته است:
تنت يافت آماس و تو ابلهى همى گيرى آماس را فربهى
مسعود سعد سلمان نيز چنين سروده است:
متنبّهى نکو همى گويد باز دانيد فربهى ز آماس
آمد به سرم از آنچه مى‌ترسيدم!٭
نظير:
فغان کز هر چه ترسيدم رسيدم
- از هر چه بدم آمد سرم آمد
- ملخ زد کشتِ دهقان را که مى‌ترسيد از ژاله (ناصر خسرو)
- از هر چه بترسى سرت مى‌آيد
٭ گفتم که فراق را نبينم ديدم ........................... (...؟)
آمد زير ابرويش را بردارد زد چشمش را کور کرد (عامیانه )
رک: رفت ابرويش را درست کند....
آمدم ثواب کنم کباب شدم ٭
ثواب کرده و به شّرش درمانده‌ام
٭ يا: آمديم ثواب کنيم کباب شديم
آمدم وسمه کنم نه وصله! (عامیانه )
نظير: عروس شدم وسمه کنم نه وصله!
آمدن به ارادت، رفتن به اجازت
آمده‌ام شکر برم: نامده‌ام خير بَرم
آمده را به تار موئى مى‌توان کشيد٭
٭ ابن يمين در بيان همين معنى گفته است:
چو آيد به موئى توانى کشيد چو برگشت زنجيرها بگسلد
آمدى جانم به قربانت ولى حالا چرا ٭
نظير:
وقتى نيامدى که بيائى به‌کار دل
- وقتى نيامدى که بيائى به‌کار من
- آن وقت که دست داشتم نيامدى
- وقتى رسيده‌اى که گذشته است کار من (همايون)
٭ ..........................
بى‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا (محمد حسين شهريار)
آمدى لب بام قاليچه تکاندى قاليچه گرد نداشت خودت را نماندي؟
رک: لب بام آمدى قاليچه تکاندى.....
آميرزا قشمشم قربان احوالت شَم! (عامیانه )
آمين براى استجابت دعاست


همچنین مشاهده کنید