جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا
روانشناسی
روانشناسى را مطالعهٔ علمى رفتار و فرآيندهاى روانى تعريف کردهاند. بهعبارت ديگر موضوع روانشناسي، مطالعهٔ حالات روانى و رفتار انسانى است، در صورتىکه جامعهشناسى به مطالعه و بررسى اجتماعات و گروههاى انسانى توجه دارد. اما فعاليتهاى روانى و رفتار انسان را نمىتوان خارج از محيط طبيعى و اجتماعى تصور کرد، زيرا انسان موجودى اجتماعى است و تأثير زندگى جمعى در حالات روانى و رفتار او و نيز تأثير رفتار او در ديگران و در جامعه، امرى اجتنابپذير است. بنابراين جامعهشناسى و روانشناسى نمىتوانند در مطالعات خود از همکارى و کمک يکديگر بىنياز باشند. | |||||||||
در همين رابطه، نرمال مان، مىنويسد: 'بسيارى از مسائلى که جامعهشناسان در آن تحقق مىکنند مورد علاقهٔ روانشناسان نيز هست و از طرف ديگر تحقيقات روانشناسى نيز مورد استفاده همه شعبههاى علوم اجتماعى قرار مىگيرد. بنابراين علم جامعهشناسى و روانشناسى در بسيارى از موضوعات با هم اشتراک دارند. | |||||||||
مثلاً هنگامىکه جامعهشناسى به مطالعه انگيزهها، گرايشها، خواستهها، ارزشهاى اجتماعى و آرزوها و رفتار فرد را مورد مطالعه قرار مىدهد نمىتواند تأثير عوامل اجتماعى در حالات روانى و رفتار فرد را ناديده بگيرد و به ناچار وارد حيطهٔ جامعهشناسى مىشود. از اين جهت است که اين دو علم در بسيارى موارد داراى زمينهٔ مشترکى هستند. ژرژ گورويچ با نمايش اين دو علم بهصورت دو دايره متقاطعه که مساحت قسمت مشترک آنها دائماً افزايش مىيابد و در عوض قسمت خارج از اين بخش مشترک، تنگتر مىگردد، هم بهخوبى نکات مشترک اين دو علم را نشان مىدهد و هم چگونگى شکل گرفتن دانش جديدى به نام 'روانشناسى اجتماعي' را که زمينههاى مشترک اين دو علم را مورد مطالعه قرار مىدهد بيان مىدارد. | |||||||||
ژرژ گوريچ در تعريف روانشناسى اجتماعى مىگويد: 'روانشناسى اجتماعي، تحقيق در آن دسته از حالات روانى است که از برخورد اشخاص و گروهها بهوجود مىآيد' . و بهنظر اف.اچ.آبپورت، 'روانشناسى اجتماعى علمى است که مىکوشد، دريابد و بيان کند تا چه حد حضور واقعى يا تخيّلى افراد ديگر، انديشه، احساس و رفتار فرد را مىتواند تحت تأثير قرار دهد' . | |||||||||
بنابراين در مىيابيم که روانشناسى اجتماعي، ارتباط مستقيمى هم با روانشناسى و هم با جامعهشناسى دارد. | |||||||||
'استوتزل' (jean Stoetzel)، در مورد رابطهٔ جامعهشناسى و روانشناسى اجتماعى مىگويد: 'در وهلهٔ اول چنين بهنظر مىرسد که روانشناسى اجتماعى و جامعهشناسى فرق چندانى ندارد و ترديدى نيست که بخش مهمى از قلمرو اين دو علم يکى است. يعنى هر دوى آنها، رفتار افراد را در گروهها يا نسبت به قالبهاى گروهى يا دريافت جمعى مطالعه مىکنند؛ با اين همه، تفاوت آشکارى ميان اين دو وجود دارد. | |||||||||
جامعهشناسى به رفتارها، چنانکه در افراد خاصى پديد مىآيند کارى ندارد. بلکه آنها را بهصورت جمعى يا اجتماعى درنظر مىگيرد. در حالىکه روانشناسى اجتماعى بهعکس در رفتارها و چگونگى ايجاد آنها را در فرد و يا بهعبارت ديگر در شخص مطالعه مىکند. به بيان روشنتر، روانشناسى اجتماعى مىخواهد ببيند چگونه در شخص معينى با توجه به عوامل مؤثر در او و در عين اينکه خود را بهعنوان شخص مىشناسد رفتار بهوجود مىآيد. | |||||||||
کلاينبرگ معتقد است، بهدليل نبودن مرز روشن و مشخص ميان روانشناسى اجتماعى و جامعهشناسي، دستاندازى يکي، به قلمرو ديگرى اجتنابناپذير است. او مىگويد درست است که جامعهشناسى اصولاً به گروهها توجه دارد و روانشناسى به افراد مىپردازد؛ اما چون گروهها مرکب از افراد هستند، دستاندازى يکى به قلمرو ديگرى حتمى است. به همين جهت است که در برخى از دانشگاهها، علماى روانشناسى اجتماعى را گاهى روانشناسى و گاهى جامعهشناسى مىدانند و ميان آنان فرقى قائل نيستند. بهنظر کلاينبرگ اگر به ناچار، تمايزى ميان روانشناسى اجتماعى و جامعهشناسى قائل شويم، آسانترين راه اين باشد که مطلب را بهصورت زير مطرح کنيم: | |||||||||
فرض کنيد در مورد دزدان و رفتار آنها تحقيق کنيد. در اينجا جامعهشناس احتمالاً بهعلل اجتماعى و اقتصادى دزدان و روابط ايشان با قواى انتظامى و قانون و مؤسساتى از قبيل آموزشگاه و توزيع جغرافيائى و اثر آنان در حيات اجتماعى علاقهمند است. در حالىکه روانشناسى اجتماعى به مطالعهٔ طبيعت، افراد متعلق به گروه دزدان و خصايص عقلى و فلسفى آنان و به اثر گروه در افرادى که آن را تشکيل مىدهد و تاريخ زندگى هر يک توجه دارد. | |||||||||
|
همچنین مشاهده کنید