جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

با(۳)


با دنبه سبيل خود را چرب مى‌کند
رک: با سيلى صورت خود را سرخ نگه مى‌دارد
بادنجان باد داره، بله بله قربان! باد زياد داره، بله بله قربان!
رک: من نوکر سلطانم، بادنجان باد دارد بلى باد نداره بلي!
بادنجان بم آفت ندارد
نظير:
بادمجان تخمه را آفت نرسد (سَمَک عيّار)
- چرا عمر طاووس و دُرّاج کوته چرا مار و کرکس زَيْد در درازى؟ (مصعبى)
با دوستان بساز و بر دشمنان بتاز
با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا٭
٭ آسايش دوگيتى تفسير اين دو حرف است ............................ (حافظ)
با دوست باش گر همه آفاق دشمنند ٭
٭ .......................... کو مرهم است اگر دگران نيش مى‌زنند (سعدى)
با دوست چو بد کنى شود دشمن تو ٭
٭ ......................... با دشمن اگر نيک کنى گردد دوست (شاه سنجان)
با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان ٭
رک: با دوست گلخن گلشن است
٭ ......................... بى‌دوست خاک بر سرِ جاه و توانگرى (سعدى)
با دوست گُلخن گلشن است
نظير:
با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان (سعدى)
- يار با ما که باشد گلخن ما گلشن است
- با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان (سعدى)
با دو عقل از عقيله‌اى برهى ٭
رک: مشورت ادراک و هشيارى دهد
٭ با بهان راى زن ز بهرِ بهى .......................... (سنائى)
باده از دستِ دلارام چه شيرين و چه تلخ
نظير:
از دست دوست هر چه ستانى شکر بوَد (سعدى)
- جوابِ تلخ ز شيرين مقابل شکر آيد
رک: هر چه از دوست مى‌رسد نيکوست
باده کم‌ خور خرد به باد مده (اوحدى)
نظير:
شراب دل سياه کند و عقل تباه
- شراب ارخر خورَد پالان ببخشد!
- خرابيِ همه عالم ز خوردن مى ناب است
- چه خورى کز خوردن آن چيز تو را نى چو سرو آيد اندر نظر و سرو چونى
- ور کنى عربده گويند که او کرد نه مى (سنائى) گر کنى بخشش گويند که مى‌کرد نه او
- مى چنانت کند به نادانى که بُز ماده را پرى دانى (اوحدى)
- شراب راه خرد بر بندد (سَمَک عيّار)
- آنچه عقلت مى‌بَرد 'شرّ' است و 'آب' (سعدى)
- باده نى در هر سرى شرّ مى‌کند آن چنان را آن چنان‌تر مى‌کند.
بادِ همه صدا داره، بدنامى مال ما دارد! (عا).
باد مى‌خورَد و سنگ به جام مى‌زند!
آدمى ناسپاس است، حق نان و نمک را نمى‌شناسد
نظير: نمک مى‌خورد و نمکدان مى‌شکند
باده‌نى در هر سرى شر مى‌کند آن چنان را آن چنان‌تر مى‌کند٭
رک: باده کم خور خرد به باد مده
٭ مصراعِ اول مَثَل فوق از اين بيتِ مولوى اقتباس شده است:
باده نى در هر سرى شرّ مى‌کند بى‌ادب را بى‌ادب‌تر مى‌کند
با ديگ بِنْشين که سيه برخيزي٭
رک: با بدان سر مکن که بد گردي
٭ اى دوست به يک سخن ز من بگريزى خوى تو نَبُد به هر حديثى تيزى
بد گشتى از آن که با بدان آميزى ...................(فرخى سيستانى)
سعدى نيز در بيان اين معنى گفته است:
با مردم زشت نام همراه مباش کز صحبت ديگران سياهى خيزد
بار افزونتر کشد چون مست باشد اشتري٭
رک: آرى شتر مست کشد بار گران را (سعدى)
٭ جز بدين مستى کجا يارم کشيدن يار غم ........................... (اديب)
بارالها به حق هشت و چهار، گيوه‌پا را مکن به اسب سوار! (عا).
نظير: يا رب مباد آن که گدا معتبر شود اگر معتبر شود ز خدا بى‌خبر شود (حافظ)
- لالا نرسد به خانه‌دارى، لولى نرسد به اسب‌سوارى
- هستى مى‌آورد مستى
- گر به‌دولت برسى مست نگردى مردى
بارالها کم مگردان چار چيز از اين اتاق نان گرم و آب سرد و چائى و قليانِ چاق
دعائى است که مردم قانع و خرسند در استمرار رزق و روزى و زندگى ساده و محقر خود در سر سفره قبل يا بعد از صرف غذا بر زبان جارى مى‌سازند.
باران آمد تَرَک‌ها به‌هم رفت
حوادثى نيک و مساعد رخ داد، پولى به‌دست آمد و زيان‌ها جبران شد يا قرض‌ها ادا گرديد. اين مَثَل را به مزاح و تمسخر در مورد آرايش خانم‌ها نيز به‌کار مى‌برند.
باران جوشيد، ترک‌ها را پوشيد
صورت ديگرى است از مَثَل پيشين، رجوع به مَثَل مذکور شود
باران سفيد از ابر سياه مى‌بارد٭
رک: در نوميدى بسى اميد است
٭ نظامى گويد:
به‌هنگام سختى مشو نااميد کز ابر سيه بارد آب سفيد
بارانى که براى من نمى‌بارد، گو نبارد
رک: ديگى که براى من نجوشد سرِ سگ توش بجوشد!
بار بر گاو و ناله از گردون!
رک: رنج بر گاو و ناله از گردون
بار به بارخانه گران‌تر است
بارَت که آرد شد در آسيا چه مانى؟٭
نظير: گندمت چون آرد شد در آسيا لنگر مکن (صائب)
٭ تمثّل:
سپهر از کج‌روى‌ها توتيا کرد استخوانم را چو بارم آرد شد ديگر چرا در آسيا مانم؟ (صائب)
بار چون بيش شود شاخ فرود آرد سر٭
رک: نهد شاخ پر ميوه سر بر زمين (سعدى)
٭ سر به پا طُرّه‌ات آورده ز بسيارى دل .......................... (کمالى)
بارِ خود بر کس مَنهِ بر خويش نِهْ ٭
رک: هرکس به اميد همسايه نشست گرسنه مى‌خوابد.
٭ ............................ سرورى را کم طلب، درويش بِهْ (مولوى)
با ديگ بِنْشين که سيه برخيزي٭
رک: با بدان سر مکن که بد گردي
٭ اى دوست به يک سخن ز من بگريزى خوى تو نَبُد به هر حديثى تيزى
بد گشتى از آن که با بدان آميزى ..............(فرخى سيستانى)
سعدى نيز در بيان اين معنى گفته است:
با مردم زشت نام همراه مباش کز صحبت ديگران سياهى خيزد
بار افزونتر کشد چون مست باشد اشتري٭
رک: آرى شتر مست کشد بار گران را (سعدى)
٭ جز بدين مستى کجا يارم کشيدن يار غم ........................... (اديب)
بارالها به حق هشت و چهار، گيوه‌پا را مکن به اسب سوار! (عا).
نظير:
يا رب مباد آن که گدا معتبر شود اگر معتبر شود ز خدا بى‌خبر شود (حافظ)
- لالا نرسد به خانه‌دارى، لولى نرسد به اسب‌سوارى
- هستى مى‌آورد مستى
- گر به‌دولت برسى مست نگردى مردى
بارالها کم مگردان چار چيز از اين اتاق نان گرم و آب سرد و چائى و قليانِ چاق
دعائى است که مردم قانع و خرسند در استمرار رزق و روزى و زندگى ساده و محقر خود در سر سفره قبل يا بعد از صرف غذا بر زبان جارى مى‌سازند.
باران آمد تَرَک‌ها به‌هم رفت
حوادثى نيک و مساعد رخ داد، پولى به‌دست آمد و زيان‌ها جبران شد يا قرض‌ها ادا گرديد. اين مَثَل را به مزاح و تمسخر در مورد آرايش خانم‌ها نيز به‌کار مى‌برند.
باران جوشيد، ترک‌ها را پوشيد
صورت ديگرى است از مَثَل پيشين، رجوع به مَثَل مذکور شود
باران سفيد از ابر سياه مى‌بارد٭
رک: در نوميدى بسى اميد است
٭ نظامى گويد:
به‌هنگام سختى مشو نااميد کز ابر سيه بارد آب سفيد
بارانى که براى من نمى‌بارد، گو نبارد
رک: ديگى که براى من نجوشد سرِ سگ توش بجوشد!
بار بر گاو و ناله از گردون!
رک: رنج بر گاو و ناله از گردون
بار به بارخانه گران‌تر است
بارَت که آرد شد در آسيا چه مانى؟٭
نظير: گندمت چون آرد شد در آسيا لنگر مکن (صائب)
٭ تمثّل:
سپهر از کج‌روى‌ها توتيا کرد استخوانم را چو بارم آرد شد ديگر چرا در آسيا مانم؟ (صائب)


همچنین مشاهده کنید