یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

بر(۲)


براى يک دستمال قيصريه را آتش مى‌زند٭
نظير: به خاطر يک سپس پوستين را آتش مى‌زند
٭ براى اطلاع از ريشهٔ اين مَثَل رک: تمثيل و مَثَل، ج۲، ص۶۲، ۶۳
براى يک دمه شهوت که خاک بر سرِ آن زبون شدن آئين شيرمردان نيست (ملاّحسين کاشفى)
رک: برکنده بِهْ آن ريش که در دست زنان است
براى يک شکم خرما خورردن کسى به جهرم نمى‌رود
براى يک شکم دو منّت نکشند
رک: از براى يک شکم منّت دو کس نکشند
بر باد روَد هر آنچه از باد آيد
رک: باد آورده را باد مى‌بَرَد
براى يک مراد صد هزار بى‌مراد نتوان کرد (بختيار نامه)
بر باد گره نمى‌توان زد
رک: گره بر باد نمى‌توان زد
بر بامِ خرابات چه جغدى چه همائي٭
٭ اندر صفتت نيست نه نامى و نه ننگى ..........................(سنائى)
بر بسته دگر باشد و بر رسته دگر ٭
رک: بر رسته دگر باشد و بر بسته دگر
٭ مى‌گفت دُهُل دوش به هنگام سحر کآوازهٔ من کند زير و زبر
چوگان بزدش بر دهن و گفت خموش ..................(خواجه کرمانى)
بر بهيمه چه سنبل چه سنبله (ابن يمين)
رک: خر چه دانَد قيمت قند و نبات
بر بى‌بَدَل چگونه گزيند بَدَل؟ ٭
٭ اى بى‌بَدَل چو جان بدلى نيست بر توام .............................(انورى)
بر تبسم‌هاى شير ايمن مباش (مولوى)
بر جاهل اعتماد مکن (خواجه عبدالله انصارى)
نظير: به فرمان نادان مکن هيچ کار (اسدى)
بُرج را مردم مى‌سازند فيسش را لک‌لک مى‌کند!
بر چشم کور سُرمه کشيدن چه فايده؟
نظير: کوشش بى‌فايده است وسمه بر ابروى کور (سعدى)
بر حسن و جوانى اى پسر غرّه مشو پس غنچهٔ ناشکفته بر خاک بريخت (خيام)
رک: به حُسنت مناز به يک تب بند است، به مالت مناز به يک شب بند است
بر خاک شهيدان مدوان مرکب را بر حذر باش که خون از سر زنى مى‌گذرد
بر خوانِ نانهاده آفرين واجب نشود (از قرة‌العيون)
بر دارد کام هرکه با کار بساخت
رک: ز پيشه بخور، هميشه بخور
برداشته پشيمان، برنداشته پشيمان!
بُردبار شو تا ايمن شوى (از مرزبان‌نامه)
نظير: کليد بابِ جنّت بُردبارى است
بُردبارى نشانهٔ مردى است٭
نظير:
جمال آدمى در حلم باشد کمال آدمى در حلم باشد (ناصرخسرو)
- هر که را حلم نيست ديو و دد است
٭ .............................. هر که را صبر نيست نامرد است
بر درِ خانه هر سگى شير است (سنائى)
رک: سگ در خانهٔ خود شيرى است
بر درد کسى رسد که دردى دارد (سَمَک عيّار)
نظير:
تو را بر درد من رحمت نيايد رفيق من يکى همدرد بايد (سعدى)
- از تو نپرسند درازيِّ شب آن‌کس داند که نخفته است دوش (سعدى)
- دراز ناى شب از دردمندان پرس تو قدر آب چه دانى که بر لب جوئى (سعدى)
- گفتن از زنبور بى‌حاصل بوَد بايکى در عمر خود ناخورده نيش (سعدى)
بر درياى آرام همه کس ملاّح است ٭
رک: طاق اگر نيک نشيند همه کس نژاد است
٭ اين مثل از زبان فرانسه وارد زبان شده و اصل آن در زبان فرانسه چنين است: En mer calme tous sont polotes (ou: En mer calme tout le monde est marin)
بُردِ قمار، باختن است
نظير:
قمار، باختش باخت است، بُردش هم باخت است
- من گرفتم که قمار از همه عالم بُردي دستِ آخر همه را باخته مى‌بايد رفت
- بُرد قمار باز، باخت است.
براى اطلاع از ريشه و دان اين مَثَل رجوع شود به ذيل مَثَل 'قمار، باختش باخت است، بُردش هم باخت است.'
بُرد قمارباز باخت است
رک: برد قمار باختن است
بر دوستان رفته چه افسوس مى‌خوريم ما خود مگر قرار اقامت نهاده‌ايم (صائب)
نظير: همه مسافر و اين بس عجب که قافله‌اى هر آن که زود به منزل رسيده مى‌گريند (عتيقى سمرقندى)
بر دوستيِ پادشاهان اعتماد نشايد کرد و بر آواز خوشِ کودکان غرّه نبايد شد که آن به خيالى مبدّل شود و اين به خوابى (سعدى)
بر دوستى دوستان اعتماد نيست تا چه رسد به تملّق دشمنان (سعدى)
بُرده را دزد پس نخواهد داد
نظير: دنبه را گربه پس نخواهد داد
بر رُسته دگر باشد و بر بربَسْته دگر٭ (اسرارالتوحيد)
٭ تمثّل:
مُلکِ بربَسْته چنان باشد ضعيف مُلکِ بر رُسته چنين باشد شريف (مولوى)
بر رسولان پيام باشد و بس ٭
نظير:
من آنچه شرط بلاغ است با تو مى‌گويم تو خواه از سخنم پندگير و خواه ملال (سعدى)
- گوينده را چه غم که نصيحت قبول نيست گر نامه رد کنند گناه رسول چيست (سعدى)
- از ما گفتن، از شما شنفتن
- مراد ما نصيحت بود و گفتيم
٭ ور نيايد به گوش همت کس ...........................(سعدى)
بر زبان تسبيح و در دل گاو و خر اين چنين تسبيح کى دارد اثر؟ (خاقانى)
بر سرِ اولاد آدم هرچه آيد بگذرد٭
نظير:
هرچه آيد بر سرِ فرزند آدم بگذرد
- زمستان بگذر سرما سرآيد
- ز حادثات زمانم همين پسند آمد که خوب و بد و زشت و نيک در گذر ديدم (ابن يمين)
- شب سمور گذشت و لب تنور گذشت
- بر شما بگذشت و بر ما هم گذشت (انورى)
- هم سرآيد روز غربت، هم شب غم بگذرد
٭گوش کن پند اى پسر از بهر دنياغم مخور ............................(سعدى)
بر سر هر سفره‌اى رفتى قاشق چنگال نبود از تمدن دور نشو فورى تو با انبر بخور!
بيتى است که عوام به طنز و تمسخر در مذمّت از تمدن و آداب غذاخوردن ساخته‌اند
بر سرِ هر لقمه بنوشته عيان کز فلان بن فلان بن فلان (مولوى)
رک: هر کس روزى خودش را خورد
بر سنگ خاره قطرهٔ باران اثر کند
رک: در سنگ خاره قطرهٔ باران اثر کند
بر سيه دل چه سود خواندن وعظ نرود ميخ آهنين بر سنگ (سعدى)
نظير:
چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال (سعدى)
- آهنى را که موريانه بخورد نتوان برد از او به صيقل زنگ (سعدى)
- اى دو گوش کرّ مادرزاد با توام گرمى و عتاب چه سود(منصور سامانى)
- يک گوشش در است يک گوشش دروازه
- از يک گوش مى‌گيرد از يک گوش بيرون مى‌کند
بُرش کم محلى، تيزتر از شمشير است
بر شما بگذشت و بر ما هم گذشت٭
رک: بر سر اولاد آدم هرچه آيد بگذرد
٭ راحت و هستى و رنج و نيستى .............................. (انورى)
بر شيشهٔ ناموش کسان سنگ مزن (اهلى شيرازى)
نظير: هر که باشد نظرش در پى ناموس کسان پى ناموس وى افتد نظر بوالهوسان


همچنین مشاهده کنید