پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

نکات و معانی در مورد فلسفه تاریخ


- در مفهوم وسيع، فسلفهٔ تاريخ، معنى دادن به حوادث و اتفاقات پراکنده‌اى است که ظاهراً تصادفى بوده و به يکديگر نامربوط هستند و فيلسوف تاريخ سعى مى‌کند با جمع‌بندى و پيوند آنها به يکديگر، يک سلسله نتايج منطقى و قابل قبول در مورد علل حوادث استخراج کند.
- فسلفهٔ تاريخ علاوه بر مرتبط کردن وقايع پراکنده و جهت دادن به آنها سعى مى‌کند مراحلى را براى مسير تاريخ وضع کند و براساس اين اصول، روند تکامل آيندهٔ جامعه‌ها را در همه ادوار تاريخى بررسى کند.
- فلسفهٔ تاريخ به‌دنبال جستجوى علت‌العمل وقايع يا علل نخستين و نهايت زندگى بشر است که بشر همان تشريح مشيت الهى در سرنوشت بشر است.
- فسلفهٔ تاريخ معتقد به دگرگونى الزامى يا يک نوع جبر تاريخى است.
مرحلهٔ الهي، مرحله‌اى است که پيشرفت در تمدن را به موهبت الهى نسبت مى‌دادند. به‌تدريج اين مرحله به عصر قهرمانان منتهى شد که در آن افراد بزرگ مانند قانون‌گذاران و سلاطين و فلاسفه را مسئول ترقى بشر مى‌دانستند. ولى اکنون عصر انسانى يا عصر مردم است. عصر انسانى يا مردم، عصرى است که همهٔ مورخين تمام پيشرفت‌ها را در اثر فعاليت و همکارى همهٔ افراد يک ملت مى‌‌دانند. در اين مرحله، مردم خودخواه و نفع‌پرست مى‌شوند و ديگر براى سعادت کارى نمى‌کنند. براى مردمى که به فساد مى‌گرايند و دو نوع سرنوشت وجود دارد. اين اقوام ممکن است يا دستخوش تهاجم اقوام خشن‌تر و وحشى‌ترى که در مراحل قبلى قرار دارند، واقع شوند که در اين صورت نيروى تازه‌اى بدان‌ها بخشيده مى‌شود و دو مرتبه، به دورهٔ تسلط عقل خواهند رسيد و حالت ديگر آن، هرج و مرج در اين جوامع است که به‌مرحلهٔ نهائى يعنى انهدام منتهى مى‌شود. در حقيقت اين يک نظريهٔ بدبينانه است که به اصطلاح با دوران جنگ‌هاى جهانى همراه بوده است.
هر يک از اين سه مرحله داراى طرز حکومت مخصوص به‌خود مى‌باشد که عبارت هستند از:
حکومت روحانيون، حکومت اشراف يا حکومت افراد طبقهٔ ممتاز و سرانجام حکومت جمهورى که در آن، حکومت به‌دست خود مردم است.
هر مرحله از تمدن و فرهنگ و هر نوع حکومت، يکى از مراحل پيشرفت طبيعت بشرى را مى‌رساند. طبيعت بشر در بدو امر، خشن، سپس سخت، بعد ملايم، بعد مساعد به کنجکاوى فکرى بوده است.
اما در دورهٔ جديد، فلسفهٔ تاريخ براثر حرکت، جنبش و دگرگونى اقتصادى و اجتماعى که در آغاز قرن نوزدهم به‌وجود آمد، محيط تازه‌اى را پديد آورد و باعث گرديد که متفکران و انديشمندان اين قرن، تحولات و سير تاريخ را با ديد تازه‌اى دريافتند و تاريخ براى آنان اهميت خاصى يافت و چهرهٔ تازه‌اى به خود گرفت. آنها به اين حقيقت توجه کردند که برخلاف نظر پيشينيان، سهم افراد در مسير تاريخ بشر شايان توجه است.
'ميشله' (Jules Michelet - ژول ميشله مورخ بزرگ فرانسوي) در قرن ۱۹ مى‌نويسد: 'سهم من در تاريخ اين است که هدف آن را مشخص کرده و نامى به آن داده‌ام که ديگران نداده‌اند. گرچه کسانى آن را داستان‌سرائى و يا تجزيه و تحليل خوانده‌اند ولى من آن را 'رستاخيز' ناميده‌ام و اين براى من باقى خواهد ماند' .
در قرن ۱۹ به‌خصوص افکار 'ديالکتيسين‌ها' موضوع تازه‌اى را مطرح مى‌کند، و آن دگرگونى بر اثر تضادهائى است که در جامعه پيدا مى‌شود. در اينجا است که معنى و مفهوم تازه‌اى از تاريخ براساس مفهوم ديالکتيکى (تز، آنتى تز، سنتز) است.
هگل و مارکس، مراحل تکامل اجتماعى را قبول مى‌کنند و معتقد هستند که تحول و تکامل جامعه‌ها از مرحله‌اى به مرحلهٔ ديگر، بر اثر تضاد نيروها و روابط توليد است. مارکس معتقد است جوامع انسانى از مرحلهٔ کمون اوليه و شباني، به مرحله مالکيت زميين (فئودالي)، از آن مرحله به مرحله بوروژوازى و سرمايه‌دارى جديد و بالاخره به مرحله مالکيت جمعى وسايل توليد (سوسياليسم) که مقارن تحقق جامعهٔ بى‌طبقه (کمونيسم) است تحول يافته و اين سرنوشت آيندهٔ بشر مى‌باشد.
'مارکس' و 'انگلز' که پايه‌گذار مکتب جديد هستند، از اين جهت در شمار فلاسفهٔ تاريخ قرار مى‌گيرند که تاريخ را مورد استفاده و تجزيه و تحليل قرار داده و براى وضع موجود و قوانين عمومى حاکم بر سرنوشت بشر و هم براى يک آيندهٔ فرضي، براساس آنچه که در گذشته اتفاق افتاده از منطقه ديالکتيک و ماترياليسم تاريخى بهره‌بردارى مى‌کنند.
خلاصه از ميان مورخان و فلاسفهٔ تاريخ، گروهى با خوش‌بينى (خوش‌بينان) بر روند تاريخ نظر دارند و گروهى ديگر بدبينانه (بدبينان) به مسير تاريخ مى‌نگرند.
گروه اول عقيده دارند که بشر به‌تدريج پيشرفت مى‌کند و تاريخ بشر از مرحلهٔ بدتر به مرحلهٔ بهتر و از شرايط پست‌تر به شرايط برتر در حرکت است. اما در مورد نوع پيشرفت، عده‌اى پيشرفت بشر را در علم يا جريان تکامل علمى و عده‌ائى در توسعه و پيشرفت تکنيکى و فنى و برخى ديگر در تسلط بر طبيعت و برخوردارى هرچه بيشتر از طبيعت مى‌دانند ولى مرکز همهٔ اينها، اين است که بشر به‌هر حال در آينده بر همه چيز مسلط خواهد شد و در همهٔ جهات، اجتماعى و اقتصادى و حتى از جهت اخلاقى به طرف کمال خواهد رفت.


همچنین مشاهده کنید