سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا
سه خواهر الکن
زنى سه دختر دمبخت داشت اما هر سه دختر الکن بودند و نمىتوانستند درست حرف بزنند. براى هر سه دختر خواستگار پيدا مىشود. مادر به آنها سفارش مىکند چون شما درست نمىتوانيد حرف بزنيد، جلوى خواستگاران ساکت بمانيد. آنها هم قبول مىکنند. |
خواستگاران مىآيند و دختران براى مهمانان دوغ مىبرند. زمانى که مهمانها و مادر دخترها مشغول صحبت بودند مگسى مىآيد و روى کاسه دوغ مىنشيند. |
خواهر بزرگى حرف مادرش را از ياد مىبرد و مىگويد: 'دو ... دو مگزينا' يعنى مگس روى دوغ نشسته. |
خواهر وسطى که حرف مادر يادش بود ابروهايش را گره مىزند و به خواهر بزرگش تشر مىزند و با لکنت مىگويد 'مگر مادرجان نوگُفته گپ نو از نا' يعنى مگر مادر جان نگفته حرف نزنيد. |
خواهر کوچکى طاقت نمىآورد و با لکنت مىگويد: 'الحمدالله کى من گب نزنا' يعنى الحمدالله که من حرف نزدم. |
خواستگاران وقتى مىبينند دختران الکن هستند از جا بلند مىشوند و مىروند. |
- سه خواهر |
- قصههاى مردم ص ۳۴۱ |
- انتخاب، تحليل، ويرايش: سيداحمد وکيليان |
- نشر مرکز چاپ اول ۱۳۷۹ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد هفتم، علىاشرف درويشيان - رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۰ |
همچنین مشاهده کنید
- شکار
- متیل پدر و هفت دختر
- درخت سیب و دیو(۲)
- پادشاه آسمانها
- احمقتر از احمق
- شیرویه (۲)
- آخروس
- دندان آهنی
- مَلی
- دختر سوم و پسر کاکلزری
- عبدالله و مرد چشمزاغ
- گلبرین (۲)
- کَل از کدو، چماق به دست، بیرون بیا
- احمد لمتی (احمد تنبل)
- دزد اصفهانی و دزد شیرازی
- مرغ تخم طلا
- یک گردو بینداز بیاید
- دختر پادشاه و پسر درویش(۲)
- میرزا مست و خمار، و بیبی مهرنگار
- ملکجمشید و چهلگیسو بانو یا قصهٔ چین و ماچین