پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ان(۲)


انديشه کردن که چه گويم بِهْ از پشيمانى خوردن که چرا گفتم (سعدى)
نظير: اگر پشيمان باشى از نگفتن بِهْ که پشيمان باشى از گفتن (از جامع‌التمثيل)
رک: اول انديشه وآنگهى گفتار
انسان با کسى که على گفت عمر نمى‌گويد
رک: با کسى آشنا نمى‌گردم چون شدم آشنا، نمى‌گردم
انسان بايد آدم باشه، هم‌يُرقه هم‌قدم باشه! (عامیانه).
انسان بايد عاقبت به خير باشد
رک: آدم بايد عاقبت به خير باشد
انسان با يک روز مجتهد نمى‌شود
نظير: تن به دود چراغ و بى‌خوابى ننهادى، هنر کجا يابى؟ (اوحدى)
انسان بندهٔ احسان است
رک، احسان همه خلق را نوازد
انسان به اميد زنده است
رک: آدم به اميد زنده است
انسان جايزالخطاست
نظير:
آدمى‌زاد شير خام خورده است
- انسان محلِّ سهو و نسيان است
- آدمى معصوم نتواند بود (بيهقى)
- گناه آدمى رسمى قديم است (نظامى)
انسان چارپا نيست که چشمش فقط پى ‌آب و علف باشد
انسان فاعل مختار است
انسان محلّ سهو و نسيان است
رک: انسان جايزالخطاست
ان‌شاءالله در عروسى‌ات خودم با سبد برايت آب بکشم! (عامیانه).
عبارتى که به شوخى و مزاح براى تشکر از دختر يا پسرى به‌کار برند که در مجلسى خدمت کرده و زحمت فراوان کشيده است
ان‌شاءالله گربه است!
طلبه‌اى سحرگاه به مسجد مى‌رفت. در راه قبايش به سگى باران‌خورده سائيد. خواست به خانه برگردد و جامه تعويض کند کاهلى بر او غلبه يافت، چشم بر هم نهاد و گفت: 'ان‌شاءالله گربه است' !
انصاف بالاى طاعت است
نظير: انصاف نصف ايمان است
انصاف نصف ايمان است
نظير: انصاف بالاى طاعت است
انکار بعد از اقرار مسموع نيست
نظير:
قاضى از پسِ اقرار نشنود انکار (سعدى)
- حاکم به حرف روستائى مى‌گيرد ولى به حرف روستائى ول نمى‌کند
اَنْکَحْتُ و زَوَّجْتُ دو دَسْ رخت و تو مطبخت! (عامیانه).
عبارتى است طنزآميز ساختهٔ عوام براى بيان تيره‌بختى برخى زنان که در زندگى زناشوئى جز زحمت و کار دائم در آشپزخانه و دلخوش بودن به چند دست لباس شادى و سعادت ديگرى ندارند.
انگار پشت قبالهٔ مادرش انداخته‌اند!
ادعاى بى‌جا مى‌کند، هيچ حقى بر آن ندارد
انگار کمر غول را شکسته است!
نظير: انگار گُرز رستم را شکسته است
انگار مى‌کنم که ورنجستم!
مردى يزدى از يک سوى بر خرجست تا سوار شود از ديگر سوى بيفتاد. چُست برخاست، گرد بيفشاند و گفت: انگار مى‌کنم که ورنجستم! (نقل از امثال و حکم دهخدا، ج ۱، ص ۳۰۵)
انگشت انگشت مبر تا خيک خيک نريزى
مردى متمول از راه فروش نفت ثروتى کلان اندوخته بود و به‌خاطر حرصى که در گردآورى مال داشت همواره به غلام خود تعليم مى‌داد که در وقت خريدنِ نفت هر دو انگشت سبابه را به دور پيمانه گذارد تا اندکى زياد گرفته شود و برعکس در وقت فروختن آن دو انگشت را به درون پيمانه نهد تا اندکى کم داده شود. غلام او را از کيفر اين خيانت و نتايج شوم آن بر حذر مى‌داشت و مى‌گفت: ارباب، مال حرام به کس وفا نکند اما آن مرد سخن او را نشنيده مى‌گرفت و در جواب مى‌گفت: تو را به اين فضولى‌ها چه‌کار؟ تو دستور مرا به‌کار بند! زمانى دراز بدين منوال گذاشت تا آنکه روزى آن مرد شنيد که نفت در هشدرخان بهاء فراوان دارد. حرص او را بر آن داشت که سفر دريا کند و مقدار زيادى نفت بر آن ناحيه ببرد. به‌دنبال اين تصميم هزار خيک نفت خريد و به بالاى کشتى برد. چون به ميان دريا رسيدند ناگاه باد عظيمى برخاست و کشتى سخت به تلاطم درآمد. ناخدا فرمان داد بارها را به دريا اندازند و کشتى را سبک کنند تا مسافران از خطر غرق شدن برهند، آن مرد از ترس جان خيک‌هاى نفت را يک يک به دريا انداخت. در اين هنگام غلام فرصت يافت و براى متنبه ساختن ارباب خود به طنز و تمسخر به وى گفت: ارباب، انگشت انگشت مبر تا خيک خيک نريزي!
انگشت بر لبش زن و نغمه بشنو (از مجمع‌الامثال)
نظير: دست به دنبکش بزن ببين صدايش تا به کجا مى‌رود
انگشت بريده را نمک نمى‌زنند
رک: او را چه زنى که روزگارش زده است
انگشت به درِ کسى مزن تا درت را با مشت نکوبند
نظير:
مکوب درِ کسى را تا نکوبند درت را
- انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت(ناصر خسرو)
انگشت نمک است، خروار هم نمک است
نظير:
نمک نمک است، چه يک مشت چه يک انگشت
- مثقال نمک است، خروار هم نمک است
انگشت هنرور کليد روزى است و دست بى‌هنر کفچهٔ دريوزه
نظير:
هر چشمهٔ زاينده است و دولت پاينده (سعدى)
- هنرمند هر جا که رود قدر بيند و در صدر نشيند و بى‌هنر لقمه چيند و سختى بيند (سعدى)
انگور خوب نصيب شغال مى‌شود
رک: خربزهٔ شيرين نصيب کفتار مى‌شود
انگور از انگور رنگ گيرد
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
انگور ز انگور بَرَد رنگ و بِهْ از بِهْ (منوچهرى)
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
انگور ز انگور همى گيرد رنگ٭
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
٭ اين خو تو از او گرفته‌اى اى سرهنگ .................... (فرخى سيستانى)
انوشه کسى که نکونام زيست (فردوسى)
رک: نام بلند بِهْ که بام بلند


همچنین مشاهده کنید