پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ساختار اوقات فراغت به‌عنوان ابزار (کنترل)


اگر از ديدگاه سنتى در 'برسى‌هاى اوقات فراغت' شکل (فرم) به عملکرد ترجيح داده مى‌شود، بدان علت است که ديدگاه ساختار شناختى براى عملکرد بيش از شکل اهميت قايل مى‌گردد. سرآغاز ساختارگرائى اعمال قدرت جامعه بر افراد است. خود شخص و گزينه‌هاى اوقات فراغت او محدود نمى‌گردد، بلکه اعمال محدوديت از طريق ساختارهائى رسمى و اصولى انجام مى‌گيرد که گزينه‌ها را محدود و اوقات فراغت را به سمت اشکالى قانونى هدايت مى‌نمايد. معمولاً ساختارگرائى از جامعه به‌عنوان نظامى استفاده مى‌کند که در آن هر بخش حافظ و پشتيبان کل است. بنابراين وظيفهٔ اوقات فراغت حفظ نظم اجتماعى موجود است. جامعه غالباً به‌عنوان حقيقتى خارجى و فشارآورنده و تجمعى که آرزوها و غرايز شخصى را مهار مى‌کند معرفى مى‌گردد. شخص جزئى از نظام‌هاى ساختارى موجود مى‌شود و به‌عنوان 'منفعل فرهنگي' به شمار مى‌آيد که خود را با نظام اجتماعى کنونى سازش مى‌دهد. يک چنين ديدگاه‌ ساختارگرائى دو شق مختلف دارد و اينها بازتاب ناهمگونى‌هاى رفتار نسبت به نظام‌هاى اجتماعى کنونى سرمايه‌دارى صنعتى است:
۱. نمونهٔ ديدگاه‌ محافظه کارانه کارهاى تالکوت پارسونز (Talcott Parsons) است. گرچه پارسونز در آغاز تلاش کرده است، نظريه‌اى در مورد کنش (عملکرد) ارائه دهد، ليکن در نهايت از ديدگاه ساختارگرائى به توصيف اوضاع جامعه مى‌پردازد. اوقات فراغت به‌عنوان بخشى از سيستم گسترده‌تر اجتماعى با چارچوب‌هائى رسمى به شمار مى‌آيد که براى بزرگسالان امکان‌ تکامل فردى عاطفى پرمعنى را فراهم مى‌آورد.
هستهٔ خصوصى خانواده به بهترين وجه با نيازهاى عملکردى سرمايه‌دارى صنعتى جديد سازگار است از اين روى که به‌عنوان حوزه‌اى خصوصى براى روابط جنسى قانونى بالغين، پرورش کودکان و پرداختن به اوقات فراغت به شمار مى‌آيد. خانواده به‌عنوان بهشتى در نظر گرفته مى‌شود که بزرگسالان مى‌توانند در آن بيارامند و از فشارهاى حوزه‌هاى کار، سياست و فرهنگ رهائى يابند و جانى تازه بگيرند. در نتيجه، عمل خانواده و اوقات فراغت فراهم آوردن تأمين فردى و يکپارچگى جمعى است. اين رويکرد 'ساختارى عملکردي' از طريق بررسى‌هائى که آمريکائيان در مورد ورزش انجام داده‌اند با بيشترين پشتيبانى روبه‌رو شده است.
۲. از ديدگاه مارکسيست‌ها نيز، نقطهٔ آغاز چندان مربوط به اوقات فراغت و فعاليت‌هاى اوقات فراغت نيست، بلکه بيشتر با ساختار گسترده‌تر اقتصادى و سياسى نظام سرمايه‌دارى ارتباط دارد. در حالى که عمل‌گرايان، ساختار نابرابرى و نظام‌هاى فرهنگى موجود را هم ناگزير و هم مطلوب به شمار مى‌آورند، مارکسيست‌ها برآن‌اند که سرمايه‌دارى داراى معايبى است که قدرت سرمايه‌ و بازار براى پايمان کردن منافع کار و نيازهاى انسان اعمال مى‌کند. آنها طرفدار نابرابري، رقابت، خصوصى‌سازي، فردگرائى و تغيير شکل همزمان ساختارها هستند. دسترسى به اوقات فراغت بسته به روابط طبقاتى دارد، به‌ويژه محدوديت سرمايه‌ (زمين، ثروت، درآمد)، گرچه ممکن است دولت در امور دخالت کند، ولى اين دخالت فقط در جهت حفظ منافع دراز مدت بازار و سرمايه‌ خواهد بود.
بسيارى از نويسندگان بر اين نکته تأکيد دارند که اشکال اوقات فراغت در سرمايه‌دارى صنعتى بازتاب روابط سلسله مراتب کار با پافشارى بر فردگرائي، عملکرد و کارآئى است و به هيچ روى ربطى به ملى‌گرائى ندارد. نمونه‌هاى متعددى از مارکسيسم ساختارى وجود دارد که در آن اشکال اوقات فراغت به‌عنوان نسخه‌بدل‌هاى مستقيم اشکال سرمايه‌دارى به شمار مى‌آيد (بروم، (Brohm) ۱۹۷۸).
از ديد نظريه‌پردازان منتقد مکتب فرانکفورت، آزادى در اوقات فراغت توهمى بيش نيست، چرا که مردم جامعهٔ سرمايه‌دارى عارى از اخلاقيات زندگى مى‌کنند. افراد يا بر موضوعات جدى کار و سياست هيچ تسلطى ندارند يا ميزان تسلط آنان اندک است. اوقات فراغت بسته‌بنددى مى‌شود و مانند ساير کالاها تحويل بازارهاى پرمشترى مى‌گردد. از اين ديدگاه، آزادى انتخاب فردى که از طريق بازارهاى اوقات فراغت ارائه مى‌شود، به هيچ‌روى حق انتخاب به شمار نمى‌آيد. افراد در دام ايدئولوژى مصرف‌گرائى و سرمايه‌دارى گرفتار آمده‌اند. نويسندگانى چون مارکوز، (Marcuse) آدورنو، (Adorno) هورک‌هايمر (Horkheimer) 'صنعت فرهنگي' سرمايه‌دارى (يعنى وسايل ارتباط جمعي، و فرهنگ توده‌اي) را مورد انتقاد قرار مى‌دهند و بر دولت خرده مى‌گيرند که از چه روى منکر اوقات فراغت و آزادى و باعث کم ارزش کردن فرهنگ مى‌گردد.
گرچه اين دو رويکرد ساختارى به ايدئولوژى‌هاى محافظه‌کارانه و بنيادگرايانهٔ سياسى تعلق دارند، هر دو از اين بابت وجه اشتراک دارند که رهاورد هر دو، تحليل عملکردى جامعه است. هر دو ديدگاه شکل خاصى از نظام اجتماعى را نشان مى‌دهد، يکى براى جامعهٔ صنعتى و ديگرى براى جوامع سرمايه‌داري. بيشتر مطالبى که در مورد تغيير اشکال اوقات فراغت نگاشته شده به گناه عملگرائى بومى متهم است به‌طورى که در مقالهٔ گارت استيدمن جونز (Gareth Steadman Jones) تحت نام 'جلوهٔ طبقاتى در مقابل کنترل اجتماعي؟' موضوع به روشنى بيان شده است. اين موضوع در برانگيختن مورخان مارکسيست و فرضيه‌پردازان اجتماعى به قالب‌گيرى مجدد اين مبحث به شکلى ضعيف‌تر و بنابراين قابل دفاع‌تر سهم مهمى بر عهده داشته است.
نتيجه‌ مى‌گيريم که دومين ديدگاه با اوقات فراغت به‌عنوان ابزارى براى تسلط برخورد مى‌نمايد و تمرکز اساسى آن بر ساختار اجتماعى است يعنى بر مؤسساتى که بر افراد تسلط دارند و آنان را به طرف اشکال قابل قبول اوقات فراغت که باعث حفظ ساختار اجتماعى مى‌گردد سوق مى‌دهند. تسلط‌هاى ايدئولوژيک و مادى اوقات فراغت به بهترين وجه در ساختارگرائى پارسونز و آلتوسر (Parsons Althusser) جلوه‌گر شده است. پرنفوذترين اين اظهار نظرها انتقادهاى نظريه‌پردازان مارکسيست و در اين اواخر فمينيسم بوده است.
دو ديدگاه نظريهٔ اجتماعى در اشکال افراطى خود مورد توجه قرار گرفت، زيرا اغلب به نظر مى‌ِسد که اين دو ديدگاه مخالف همديگر است. نظريه‌پردازان کنشگرا بر نظريه‌پردازان ساختارگرا خرده مى‌گيرند که از چه روى به تجربيات فردى توجهى ندارند، حال آنکه گروه اخير از دستهٔ اول انتقاد مى‌کنند که چرا زمينهٔ فرهنگى و اجتماعى که در آن اوقات فراغت اتفاق مى‌افتد را ناديده مى‌گيرند. هر دو ديدگاه جانبدارانه است و هر دو ديدگاه کنشى و ساختارى اوقات فراغت قدرت‌هائى اميد بخش و در عين حال ضعف‌هائى چشمگير دارد.


همچنین مشاهده کنید