چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

تا(۳)


تا رنج تحمل نکنى گنج نبينى (سعدى)
رک: نابرده رنج گنج ميسّر نمى‌شود
تا رنجِ کهترى بر خويشتن ننهى به آسايش مهترى نرسى (قابوس‌نامه)
نظير: آدم تا کوچکى نکند بزرگ نمى‌شود
تا روباه شده بود به چنين سوراخى در نمانده بود
نظير: تا شغال نشده به چنين راه آبى گير نکرده بود
تار و پود اين جهان يکسر به هم پيوسته است مى‌خورد بر هم جهانى چونکه يک دل بشکند (صائب)
نظير: بنى‌آدم اعضاى يک پيکرند که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار دگر عضوها را نمانَد قرار (سعدى)
تا روغن برجاست چراغ نمى‌ميرد
نظير: تا هيزم برجاست آتش نمى‌ميرد
تا ريش درنياورده‌اى کسى را کوسه قلمداد نکن. در قضاوت شتاب منما
تا ريشه در آب است اميد ثمرى هست٭
نظير: تا نفس هست اميد هست
٭ گر نخل وفا بَر ندهد چشم ترى هست ....................... (عرفى)
تاريکى شب سرمهٔ چشمِ موش کور است.
آنچه در نظر بعضى ناپسند و نامطبوع آيد ممکن است براى ديگران پسنديده و مطلوب باشد
تاريکى نشسته روشنائى را مى‌پايد! (عامیانه).
تا زر ترازو ننهى گوسفند نبرى (سعدى)
رک: تا پول ندهى آش نخورى
تا زر دارى به زور محتاج نه‌اى
رک: گر زر دارى...
تا زنده است از دهنش آتش درمى‌آيد، وقتى مرد از گورش! (عامیانه).
تا زنده بودم آبم ندادى، حالا که مُرده‌ام گلاب بر مزارم نهادى؟ (عامیانه).
نظير:
تا زنده بودم کاه و جوام ندادى، حالا که دارم مى‌ميرم توبره بر سرم نهادى؟
- تا زنده بودم به من نمى‌دادى خرما، حالا که مرده‌ام سرِ قبرم مى‌زنى سُرنا؟
- به خانه‌ات آمدم دوغم ندادى، پشت سرم ماست مى‌فرستى؟
- کنونم آب حياتى به حلق تشنه فرو کن نه آنگهى که بميرم به آب ديده بشوئى (سعدى)
- امروز که در دست توام مرحمتى کن فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت (حافظ)
- چه سود آنگه که ماهى مرده باشد که باز آيد به جوى رفته آبى (ابن يمين)
- آبى که به زندگانى ندادى به حسين چون گشت شهيد آب بر مزارش بستى؟
- کور که مرد بادام چشم مى‌شود
- بُز مرده و شاخ زرّين!
تا زنده بودم به من نمى‌دادى خرما، حالا که مرده‌ام سرِ قبرم مى‌زنى سُرنا؟ (عامیانه).
رک: تا زنده بودم آبم ندادى، حالا که مرده‌ام گلاب بر مزارم نهادى؟
تا زنده بودم کاه و جوام ندادى، حالا که مرده‌ام توبره بر سرم نهادى؟ (عامیانه).
رک: تا زنده بودم آبم ندادى، حالا که مرده‌ام گُلاب بر مزارم نهادى؟
تازه بهارا ورقت زرد شد ٭
٭ .......................... ديگ مَنِه آتش ما سرد شد (سعدى)
تازه به دولت رسيده زنش زشت و خانه‌اش تنگ مى‌شود
نظير:
تنبان مرد که دو تا شد فکر زن نو مى‌افتد
- هستى مستى مى‌آورد
- گر به دولت برسى مست نگردى مردى
- يا رب مباد آنکه گدا معتبر شود (حافظ)
تازه‌ دَنْ بسم‌الله!
نظير:
از سرِ نو بسم‌الله
- از سر نو دام دام!
تازه مى‌پرسد ليلى مرد بود يا زن؟
رک: ليلى مرد بود يا زن؟
تازى به توزم مى‌زنى، چنبله به قوزم مى‌زني! (عامیانه).
تازيِ خوب٭ وقت شکار بازيش مى‌گيرد
نظير: به کاهل گفتند: کوچ کن! خواب رفت
٭ 'تازِى خوب' در اينجا به تعريض و کنايه به‌کار رفته و مراد از آن 'تازى بد' است
تازى را به زور به شکار نمى‌توان برد
نظير: تازى را که به زور به شکار ببرند مُردار مى‌آورد
تازى را که به زور به شکار ببرند مُردار مى‌آورد!
نظير: تازى را که زور به شکار نمى‌توان برد
تازى که پير شد از آهو حساب مى‌برد
رک: مار که پير شد قورباغه سوارش مى‌شود
تا ساغرت پر است بنوشان و نوش کن ٭
رک: بنوش و بپوش و ببخش و بده
٭ اى نور چشم من نصيحتى کنمت گوش کن ........................... (حافظ)
تا سال دگر مى که خورَد، زنده که باشد؟
رک: از فردا کسى خبر ندارد
تا سه نشه بازى نشه
رک: هيچ دوئى نيست که سه نشود
تا شب نروى روز به جائى نرسى
رک: به راحتى نرسيد که آنکه زحمتى نکشيد
تا شغال شده بود به چنين راه آبى گير نکرده بود
نظير: تا روباه شده بود به چنين سوراخى در نمانده بود
تا شکار سرِ تير است بايد زد
نظير: تا آب گل‌آلود است بايد ماهى گرفت
تا شمع جلوه دارد پروانه را عروسى است (بيدل)
تا صدف قانع نشد پر دُرّ نشد٭
رک: قناعت هر که کرد آخر غنى شد
٭ کاسهٔ چشم گدايان پُر نشد ........................... (مولوى)
تا صلح توان کرد درِ جنگ مکوب
نظير: به نزديک من صلح بهتر که جنگ (سعدى)
تا غمت پيش نيايد غم مردم نخوري٭
٭ خفتگان را خبر از محنت بيداران نيست .............................. (سعدى)
تا غم نخورى به غمگسارى نرسى
تا غنچه نشکفد به کسى بو نمى‌دهد٭
٭ معشوق خردسال به کس رو نمى‌دهد ............................... (...؟)
تا فلان کار بشود دُم شتر به زمين مى‌آيد
تا کار به‌دست اين دبنگ است اين فاقله تا به حشر لنگ است (ايرج ميرزا)
تا کار به زر برآيد جان در خطر افکندن نشايد (سعدى)
نظير: پول سفيد براى روز سياه خوب است
تا کچل فکر زلف بکند عروسى تمام شده است (عامیانه).
نظير:
تا تو تفنگ و يراق ببندى دعوا تمام شده است
- تا تو فکر رخت بکنى ننه، منو سياه‌بخت مى‌کنى ننه!(عامیانه).
- تا تو کوک کنى ما رِنگش را هم زده‌ايم (عامیانه).
- تا بند قبا باز کنى صبح دميده است (بيدل کرمانى)
- تا تو از بغداد بيرق آورى در کلاته کشت نگذارد کلاغ
- باغبان تا در گشايد موسم گل بگذرد (دانش)
تاک داده و چرخُشت خريده است
رک: سگ داده و سگ‌توله گرفته است
تا کسى مفلس نباشد کى فروشد خانه را٭
٭ شعر شاعر چون گرفتى در عطا سستى مکن .............................. (غنى)
تا کلاغ بچّه‌دار شد مردار سير نخورد
رک: کلاغ از وقتى بچه‌دار شد يک شکم سير به خودش نديد
تا کلاغ بچه‌دار شد يک شکم سير به خود نديد
رک:کلاغ از وقتى بچه‌دار شد يک شکم سير به خودش نديد
تا کور شود هر آنکه نتواند ديد (از کليله و دمنه)
نظير: بترکد چشم حسود و حسد!
تا که از خود نگذرى از ديگران نتوان گذشت


همچنین مشاهده کنید