چهارشنبه, ۲۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 17 April, 2024
مجله ویستا

دوران منطق ذهنی یا صوری از (۱۲ الی ۱۶ سالگی)


  دوران پيش عملياتى يا شهودى (۲ الى ۷ سالگى)
منظور از عمليات، فعاليت پيچيدهٔ ذهنى است که کودک هنوز در اين دوران قادر به انجام آن نيست. به همين دليل اين مرحله را 'پيش‌عملياتي' ناميده‌اند. در اين مرحله، کودک اندازه و ساير خصوصيات فيزيکى را به‌طور کامل از روى ظاهر آن مورد قضاوت قرار مى‌دهد. هرچند ممکن است از نظر منطقي، حقيقت طور ديگرى باشد. به‌خاطر داشته باشيد، استدلال کودکان مثل استدلال افراد بزرگسال و بالغ نيست. مثلاً وقتى که در يک لحظه دو نوع دگرگونى و تغيير رخ بدهد، کودکان توجه خود را روى يکى از آنان متمرکز و ديگرى را حذف مى‌کنند. همچنين به‌علت اينکه هنوز مفهوم ابقاء کميّت در ذهن کودکان رشد نيافته است لذا آنان نمى‌دانند وقتى که ظاهر شيء عوض مى‌شود، مقدار آن تفاوت نخواهد کرد. قضاوت آنان بر مبناى شکل ظاهرى اشيائى است که به نظر آنها مى‌رسد. از آنجا که کودکان نمى‌توانند به تغييرات طول و عرض به‌طور همزمان توجه کنند، لذا فقط يک جنبه از آن را متوجه مى‌شوند و از بعد ديگر، غافل خواهند ماند.
عدم ثبات ذهنى يکى ديگر از ويژگى‌هاى اين دوره است. تا زمانى که کودکان به اين ثبات دست نيافته باشند از مسائل، نتايج عجيبى خواهند گرفت؛ در حالى که از نقطه‌نظر يک کودک اين مسئله کاملاً منطقى است. براى مثال کميّت هشت شيء دور از هم در يک جاى وسيع به‌نظر آنان بيشتر از کميّت هشت شيء نزديک به‌هم در يک جاى کوچک است. تا زمانى که کودکان هنوز اين مفهوم را در مغز خود رشد نداده باشند، معنى اعداد را به‌صورت حقيقى درنيافته‌اند هرچند که اسم اعداد را به‌خاطر سپرده يا آن را به‌صورت کودکستانى از حفظ بخوانند.
ابقاء همهٔ خصوصيات مختلف، در يک زمان به‌دست نمى‌آيد. مثلاً ممکن است کودکى به مفهوم ابقاء طول، آگاهى داشته باشد، در حالى که هنوز اين آگاهى را نسبت به ابقاء اعداد کسب نکرده باشد، در مرحلهٔ پيش عملياتي، کودک نمى‌تواند بازگشت‌پذيرى را تصوّر کند. زيرا کودک به دنيائى وابسته است که اتفاقات در آن تنها براى يک‌بار و براى هميشه رخ مى‌دهند. بايد توجه داشت که يکى از بزرگترين پيشرفت‌هاى دورهٔ حرکتى رشد، مفهوم دوام اشياء است يعنى در اين دوره، اگر شيء در داخل کشوئى قرار گيرد در هوا حل و ناپديد نشده است. کودک مى‌فهمد که کميت‌هائى مانند تعداد فقط به‌خاطر تغيير يافتن شکل ظاهرى شيء به‌طور سحرآميز تغيير نمى‌کند.
خصوصيات ديگرى دربارهٔ نحوهٔ تفکر کودکان در مرحلهٔ پيش عملياتى وجود دارد؛ از جمله اينکه کودکان در اين مرحله به اندازه‌اى درگير و غرق در تصورات خويش هستند که نمى‌دانند يک شيء (مثلاً يک صندلي) براى کسى که از طرف ديگر اتاق به آن نگاه مى‌کند شکل متفاوتى دارد. کودکان به‌ هنگام صحبت کردن نيز قادر نيستند نقطه‌نظر ديگران را به وضوح درک کنند مثلاً زمانى که کودکان سعى دارند با يکديگر رابطه ايجاد کنند به سبب تکرار مطالبى که در فکر دارند به اين کار موفق نمى‌شوند. آنان نمى‌توانند از نظر ذهنى خود را جاى شنونده قرار دهند و لغاتى به‌کار برند که منظور آنها را به ديگرى منتقل کنند.
آخرين قدم در مرحلهٔ پيش عملياتي، تسلط به ارتباط جزء و کل است. همان‌گونه که کودک نمى‌تواند حواس خود را در يک لحظه به بيش از يک چيز متمرکز کند به همان ترتيب نيز قادر نيست در يک لحظه به 'کل و اجزاء تشکيل‌دهندهٔ آن' توجه نمايد. به‌نظر آنان وقتى 'کل' به قطعاتى تقسيم شود از بين مى‌رود.
در اين دوره پايه‌هاى لازم براى عمليات منطقى ذهن طرح‌ريزى مى‌شود؛ ولى به اندازهٔ کافي، جنبهٔ عملياتى به خود نمى‌گيرد. لذا نام اين دوره را 'پيش عملياتي' گذاشته‌اند. زيرا هنوز کودکان منطق و قوانين منطقى استوارى پيدا نکرده‌اند. به اين ترتيب، آنچه در دورهٔ قبل يعنى حسى - حرکتى در ذهن کودک ساخته شده و او را به استفاده از آنها به‌عنوان هوش قادر کرده است، اين‌بار جنبهٔ تجسمى پيدا مى‌کند. اما هنوز از ساخت‌هاى منطقى خبرى نيست.
  دوران عملياتى از (۷ الى ۱۲ سالگى)
در اين مرحله کودک به ابقاء کميّت و عدد، آگاهى پيدا مى‌کند. آنها رابطهٔ بين کل و اجزاء تشکيل‌دهندهٔ آن را پيدا و درک مى‌کنند؛ تفکر آنان که اکثراً دربارهٔ دنياى اطراف خود آنها است، به‌نظر ما منطقى مى‌آيد. اما هنوز نمى‌دانند چگونه با تفکر انتزاعى مواجه شون. اين تفکر در چهارمين دوران يعنى دوران منطق ذهنى يا صورى (از سن دوازده الى شانزده سالگي) پيش مى‌آيد.
يک نوجوان نه تنها مى‌تواند دربارهٔ واقعيات مشهود تفکر کند بلکه قادر است دربارهٔ قابليت‌هاى آنها نز فکر کند. او مى‌تواند وضعيتى را در نظر بگيرد؛ تمام امکانات را بسنجد؛ و راه حل مناسب آن وضعيت را انتخاب کند.
در اين مرحله با به‌وجود آمدن دو ويژگى مهم، دو ظرفيت جديد نيز در زمينهٔ روانى فرد به‌وجود مى‌آيد که البته اين ويژگى‌ها لحظه‌اى نيست و پايه‌هاى آن در مراحل قبلى پى‌ريزى شده است. اين دو ويژگى عبارتند از:
- تثبيت يا نگه‌دارى ذهنى ماده.
- بازگشت‌پذيرى به اين معنى که در هر عملي، امکان بازگشت به نقطهٔ شروع در ذهن مقدور مى‌شود.
با وجود آمدن اين ويژگى‌ها، ذهن کودک به ابراز منطقى مجهز مى‌شود و در نظام روانى وى منطقى مستقر خواهد شد که عينى است. کودک بدون اينکه متوجه باشد دربارهٔ اشياء به شيوه‌اى منطقى عملى مى‌کند و مى‌انديشد. اين عمليات فقط در حضور اشياء در ذهن کودک انجام مى‌شود نه در غياب آنها.
  دوران منطق ذهنى يا صورى از (۱۲ الى ۱۶ سالگى)
در اين مرحله، تحول شناختى به حداکثر تغيير ساختارى خود مى‌رسد که بر اثر آن يک سلسله تغييرات در ساخت روانى نوجوان پديد مى‌آيد.
در دورهٔ قبل، ساخت ذهنى کودک قادر بود به‌صورت عينى در محدوده‌اى به عمليات منطقى بپردازد. ولى در اين دوره که دورهٔ استعداد هوش انتزاعى است نه تنها واقعيات به‌صورت بارزتر و آسانتر در معرض عمليات ذهنى قرار مى‌گيرند؛ بلکه واقعيات، جزئى از ممکن را تشکيل مى‌دهند. يعنى نوجوان که در آستانهٔ اين مرحله است تنها بر واقعيات محدود تکيه نمى‌کند. بلکه به آنچه که در سطح ممکن نيز هست فکر مى‌کند.
در اينجا ممکن است براى والدين و مربيان اين سؤال پيش آيد که آيا مى‌توان عمل انتقال از يک مرحله به مرحلهٔ ديگر را تسريع کرد؟
از ديدگاه صاحب‌نظران تربيت، تحقق يافتن هر يک از چهار دورهٔ ياد شده ثابت ولى ميزان رشد و پيشرفت کودک براى عبور از هر کدام، متغير است. رشد ذهنى کودک به عوامل متعددى بستگى دارد که فقط يکى از آنها يعنى رشد سلسله اعصاب مرکزي، غريزى و از روى سرشت انسان است. تجارب کودک از محيط خويش عامل نيرومند مؤثرى است که يک واکنش متقابل است. به اين ترتيب، نه فقط تجارب کودک جذب ساختمان ذهنى او مى‌گردد، بلکه همزمان با آن، ساختمان ذهنى کودک با تجارب او تطابق يافته و تغيير مى‌کند. در نتيجه مى‌توان 'محيط برانگيزندهٔ فکري، به رشد سريع‌تر منجر مى‌گردد' .
بارها از صاحب‌نظران سؤال شده که آيا پيشرفت کودک را از مرحله‌اى به مرحلهٔ ديگر مى‌توان تسريع کرد؟
جواب، همواره مثبت بوده ليکن تأکيد نيز شده است که تسريع و تحت فشار قرار دادن کودک، سزاوار نيست. صاحب‌نظران معتقد هستند براى رشد هر مفهوم، زمان مناسبى وجود دارد و اين زمان مناسب نسبت به افراد مختلف، متفاوت است. رشد ذهني، کودکان هنگام گذشتن از يک مرحله به مرحلهٔ ديگر مانند گذشتن از مرز يک کشور به کشور ديگر، يک مرتبه و ناگهانى عمل نمى‌کند بلکه مفاهيم در ذهن او يکى پس از ديگرى ساخته مى‌شوند و انتقال به‌تدريج صورت مى‌گيرد و مرز مشخصى بين اين مراحل وجود ندارد. انتقال از مرحلهٔ دوم به سوم که با زمان ورود کودک به مدرسه مطابقت دارد براى نظام آموزشى اهميت زيادى دارد اگر در اين مرحله، کودک کلاس اولى در حدّ کودکان پيش‌دبستانى و کودکستانى تفکر کند مثلاً هنوز به مرحلهٔ ابقاء عدد نرسيده باشد نخواهد توانست بسيارى از کارهاى مدرسه را بفهمد و به ناچار و با فشار زيادى که تحمل آن براى کودک ناگوار خواهد بود به حفظ کردن طوطى‌وار و ياد گرفتن مطالب در پائين‌ترين سطح يادگيري، متوسّل مى‌شود.


همچنین مشاهده کنید