جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

عوامل زیستی (Biological factors) (۲)


  نابهنجارى‌هاى خواب و ريتم شبانه‌روزى
بى‌خوابى در اول و آخر شب، بيدار شدن مکرر و پُرخوابى از علائم شايع و کلاسيک افسردگى است. تأخير در شروع خواب، کاهش زمان نهفتگى REM (زمان بين به‌ خواب رفتن و شروع اولين دوره خواب REM)، افزايش طول اوليه دورهٔ REM و کاهش مرحله چهارم خواب، وجود رابطه بين افسردگى و کارکردن‌هاى شيفتي، نابهنجارى‌ ساختار خواب در افسردگى و بهبود بالينى موقت افسردگى بر اثر محروميت از خواب به اين نظريه منجر شده است که عده‌اى افسردگى را بازتاب نظم نابهنجار ريتم‌هاى شبانه‌روزى بدانند.
  نظم عصبى - ايمنى
بعضى از پژوهشگران نابهنجارى‌هاى ايمنى‌شناختى را در افراد افسرده و کسانى که به سوگ فقدان عزيزان نشسته‌اند گزارش نموده‌اند. عده‌اى آن را ناشى از تأثيرپذيرى سيستم ايمنى از بى‌نظمى محور کورتيزول و عده‌اى آن را به‌ تبع ناهنجارى هيپوتالاموس و سرانجام عده‌اى آن را يک فرآيند فيزيولوژيک اوليهٔ سيستم ايمنى غيرمتعادل دانسته‌اند که منجر به بروز افسردگى شده است.
  مشاهده‌هاى تصويرگيرى از مغز و ملاحظه‌هاى نوروآناتوميک
در بسيارى از مطالعه‌ها با سى‌.تي.اسکن (C.T.Scan) و تصويربردارى مغناطيسى (MRI) که از مغز انجام گرفته، نشان داده شده است که در بيماران مبتلا به اختلال افسردگى اساسى هسته‌هاى دُم‌دار و لوب‌هاى پيشانى نسبت به گروه شاهد بهنجار کوچک‌تر بوده است. هم‌چنين در اکثر پژوهش‌هائى که براى بررسى جريان خون مغزى در اختلال‌هاى خُلقى با استفاده از دستگاه SPECT و PET انجام پذيرفته است، جريان خون مغزى در قشر مغز به‌ طور اعم و در نواحى قشرى پيشانى به ‌طور اخص کاهش يافته است و البته در يک مطالعه هم افزايش جريان خون مغزى در بيماران مبتلا به اختلال افسردگى اساسى گزارش شده است که نشان مى‌دهد در تعميم اينگونه نتايج بايد احتياج به خرج داد.
به‌هر حال علائم اختلال‌هاى خُلقى و يافته‌هاى زيستي، تقويت‌کنندهٔ اين فرضيه هستند که اختلال‌هاى خُلقى و به‌ ويژه افسردگى به آسيب سيستم ليمبيک، هسته‌هاى قاعده‌اى و هيپوتالاموس مربوط است، زيرا اختلال سيستم ليمبيک منجر به اختلال هيجانى و اشکال در عمل هيپوتالاموس منجر به تغيير در خواب، اشتها، رفتار جنسى و دگرگونى‌هائى در زمينه غدد درون‌ريز، ايمنى و کرونوبيولوژيک مى‌شود و به همين نحو قامت خميده، کُندى حرکت و اختلال‌هاى شناختى جزئى در اختلال هسته‌هاى قاعده‌اى نظير بيمارى پارکينسون و دمانس‌هاى تحت قشرى مشاهده مى‌شود و همگى اين علائم مندرج در سه اختلال ذکر شده در اختلال افسردگى ديده مى‌شود.
  عوامل ژنتيک
بررسى‌هاى ژنتيکى به‌شدت حاکى است که يکى از عوامل قابل ملاحظه در پيدايش اختلال‌هاى خلقى و از جمله افسردگى عامل ژنتيک است. اين واقعيت‌ها در مطالعه‌هاى زير قابل مشاهده است.
- مطالعه‌هاى خانوادگى:
مطالعه‌هاى خانوادگى نشان داده است که بستگان درجه اول بيماران مبتلا به اختلال افسردگى اساسى ۲ تا ۳ برابر بيشتر از بستگان درجه اول گروه شاهد با احتمال ابتلاء به اختلال افسردگى اساسى مواجه هستند. با کم‌ شدن ميزان قرابت خانوادگى احتمال ابتلاء نيز کاهش مى‌يابد. در بررسى ديگرى مشخص شده است که به‌ تقريب ۵۰% مبتلايان به اختلال خُلقى دوقطبى I يکى از والدين آنها به اختلال خُلقى اساسى - که در بيشتر موارد اختلال افسردگى است - مبتلا است. اگر يکى از والدين مبتلا به اختلال دوقطبى I باشد، ۲۵% شانس ابتلاء به اختلال خُلقى در فرزندان وجود دارد. اگر يکى از والدين مبتلا به اختلال افسردگى اساسى باشد، احتمال ابتلاء فرزندان به اختلال خُلقى ۱۰ تا ۱۳% است و اگر هر دو والدين به اختلال خُلقى دوقطبى I مبتلا باشند، بخت کودکان براى ابتلاء به اختلال خُلقى به ۵۰ تا ۷۵% مى‌رسد.
- مطالعه‌هاى فرزندخواندگى:
دو تا از سه مطالعهٔ فرزندخواندگى يک جزء ژنتيک قوى براى توارث اختلال افسردگى اساسى نشان داده‌اند. به ‌طور اساسى در مطالعه‌هاى فرزندخواندگى به اين نتيجه رسيده‌اند که کودکانِ بيولوژيکِ والدين مبتلا در معرض خطر بالا براى ابتلاء به اختلال خُلقى قرار دارند، حتى اگر توسط والدين پذيرنده غيرمبتلا بزرگ شوند. هم‌چنين شيوع اختلال خلقى در والدين پذيرنده نظير ميزان شيوع پايه‌اى در جمعيت کلى است.
- مطالعه‌هاى دوقلوئى و پيوستگى ژنتيکى:
مطالعه‌هاى دوقلوئى نشان داده‌اند که ميزان ابتلاء توأم براى اختلال افسردگى اساسى در دوقلوهاى تک‌تخمکى حدود ۵۰% و براى دوقلوهاى دوتخمکى ۱۰ تا ۲۵% است. در حال حاضر هيچ نوع رابطه ژنى با اختلال افسردگى به ‌طور ثابت در مطالعه‌ها تکرار نشده است، ولى بين اختلال‌هاى خلقى به‌ ويژه اختلال دوقطبى I و شاخص‌هاى ژنتيک ژنى کروموزوم ۵ و ۱۱ و X گزارش شده است. ژن گيرندهٔ D1 روى کروموزوم ۵ و ژن تيروزين هيدروکسيلاز (آنزيم محدودکنندهٔ سرعت توليد کاتکولامين) روى کروموزوم ۱۱ واقع است و ژن وابسته به X عاملى در پيدايش اختلال دوقطبى I در بعضى از بيماران و خانواده‌ها گزارش شده است.


همچنین مشاهده کنید