|
|
تغيير اجتماعى ممکن است در برخى دورهها و حوزهها به سرعت و در بعضى ديگر کندتر و شايد بهطور نامحسوس و پنهان روى دهد. نرخ تغيير ممکن است داراى شتاب مثبت و يا منفى باشد.
|
|
۱. در زمينهٔ پديدههاى اجتماعي، علل واحد، هميشه معلولهاى يکسان پديد نمىآورد.
|
|
مثلاً اگر پديدهٔ دزدى مطالعه شود، ممکن است گفته شود علت دزدى فقر است. خودمان به تجربهٔ شخصى مىدانيم که در زندگى اجتماعى چنين چيزى صادق نيست. زيرا بسيارى از افراد هستند که در برابر فقر، راه تسليم و رضا در پيش مىگيرند و آن را امرى طبيعى مىدانند. نمونهٔ بارز آن مردم هندوستان و فقر آنها است. در حالىکه در جاى ديگر ممکن است افراد کشورى در مقابل فقر و گرسنگى انقلاب کنند.
|
|
۲. دومين نکتهاى که گورويج به آن اشاره مىکند اين است که در زمينهٔ پديدههاى اجتماعي، گاهى بين علت و معلول آشوب و گسيختگى پديد مىآيد و رابطه مستقيم نيست همين امر مانع عموميت، ثبات و تکرار رابطهٔ علّى در امور انسانى شود.
|
|
گورويج مىگويد: فاصله، گسيختگى و اختلال ميان علت و معلول در علوم انسانى به شدت وجود دارند. در علوم طبيعى نيز، ديگر مانند گذشته، هميشه بين (الف) -> (ب) رابطه برقرار نيست و نمىتوان باديدن (ب) به ياد عاملى که (الف) باشد افتاد. بلکه با آشفتگى همراه است مثلاً: اگر در مواردى فقر علت دزدى است هميشه چنين نخواهد بود و فقر يا قبول آن هميشه به دزدى نخواهد انجاميد و قانون پرخاشاگرى -> حرمان کمتر صدق مىکند. يا مثلاً کسى به آدم توهين مىکند و فرد او را تنبيه مىنمايد. اين پرخاشگري، آشکار است.
|
|
اما کودکى که در برابر تنبيه عروسک خود را کتک مىزند، اين پرخاشگرى پنهان مىباشد. بنابراين نتيجهٔ حرمان، هميشه منفى نيست و اغلب با استعدادترين افراد از خانوادههاى فقير برخاستهاند و حرمان نتيجهٔ مثبت داده است. نمونه آن 'بتهون' که در مقابل حرماننگرى زندگى و فقر مالى عکسالعمل آن خلاق و سازنده بود و بزرگترين و بهترين سنفونىها را به عالم هنر عرضه داشت، يا 'دموستنس' با آنکه لکنت زبان داشت از بهترين سخنوران و خطبا شد.
|
|
۳. سومين نکته آنکه، ممکن است بين علت و معلول فاصله افتد و در مقابل حرمان، عکسالعمل ديگرى جزء پرخاشگرى بروز نمايد. زيرا ذهن انسان سازنده و خلاق است و با اراده و کوشش و تلاش در مقابل پرخاشگرى خلاقيت به خرج دهد.
|
|
حال اگر برداشتى که از عوامل اجتماعى مىکنيم درست باشد، بايد به اصول سومى (اصل نسبيت علت) قائل شويم. يعنى در شرايط مختلف ممکن است معلولهاى مختلفى داشته باشيم. به اين معنى که در شرايط خاص الف -> ب در شرايط خاص ديگر الف -> ث و در شرايط ديگر ممکن است الف -> ب + ث باشد.
|
|
۴. نکتهٔ چهارم که باز هم از سخن گورويج برمىآيد آن است که در تاريخ گاهى 'عليت' ، علت واحد است و فقط يکبار اتفاق مىافتد و ديگر تکرار نمىشود. مثلاً يک بار حادثهٔ (الف)، وضع (ب) را ايجاد کرده است. اگرچه حادثه (الف) تکرار مىشود ولى ممکن است وضع (ب) ديگر تکرار نگردد.
|
|
۵. نکتهٔ پنجم که گورويج اشاره کرده است اين است که در علوم اجتماعى علاوه بر قانون همبستگى متقابل، 'قانون احتمالات' نيز بسيار مورد استفاده است. مثلاً وقتى گفته مىشود که در برابر هرچند صدهزار نفر يک يا چند مورد خودکشى يا جرم روى مىدهد. در اينجا سخن از علت يا همبستگى نيست. بلکه با قانون احتمالات سر و کار داريم.
|
|
۶. نکتهٔ ششم که مورد تأکيد گورويج است رابطهٔ متقابل بين علت و معلول است. به اين معنى که علت هميشه يک جهتى نيست. بلکه معلول هم به نوبه خود ممکن است علت شود. به عبارتى اگر (الف) در شرايط خاص، (ب) را پديد مىآورد در شرايط ديگر (ب) ممکن است (الف) را پديد آورد. علاوه بر اين در مقابل عليت يک جهتي، نظر ديگرى به نام 'همبستگى متقابل' پيدا شده است.
|
|
'ميردال' در تئورى رشد اقتصادى خود به اين نکته قائل است. مثلاً مىگويد يک کشور فقير پسانداز ندارد. چون پسانداز نمىتواند سرمايهگذارى کند. چون سرمايهگذارى ندارد درآمد ندارد و چون درآمد ندارد فقير است و... .
|
|
مثال بارز ديگر در جملهٔ معروف 'رابرت مرتن' (R.Merton) جامعهشناس آمريکائى آمده است که در مطالعه راجع به سياهپوستان آمريکائى مىگويد: کينه و تحقير سفيدپوستان نسبت به سياهپوستان يکى از علل عقبماندگى سياهپوستان است. عقبماندگى سياهپوستان به نوبهٔ خود نفرت و تحقير سفيدپوستان را نسبت به آنان برمىانگيزد و ... بنابراين يک علت دورى در کار است.
|
|
۷. نکتهٔ هفتم که بسيار مهم است اينکه به عقيدهٔ گورويج، تأثير محيط طبيعى و عوامل اقليمى در زندگى انسان بهصورت جبر عملى نيست. بلکه عکسالعمل آدمى در برابر محيط بسته به شرايط فرهنگى و ميزان پيشرفت اجتماعى متفاوت است.
|
|
مثلاً در نقطهاى ممکن است کمآبي، سبب روىگردانى از کشاورزى باشد و مردم به فعاليتهاى ديگر بپردازند (حومهٔ کوير) اما در مورد ديگر ممکن است همين خشکي، حس تلاش و کوشش را در مردم زنده کند. بهعنوان نمونه بهترين مغّنىها (چاهکن) ايران در يزد که منطقهٔ خشکى است زندگى مىکنند. يعنى 'يزدىها' در برابر مبارزهٔ طبيعت عکسالعمل نشان دادهاند و نه تنها تسليم نشده بلکه حس تلاش و مبارزه در آنها فزونى يافته است.
|
|
طبق تئورى 'توين بي' مورخ انگليسي، مبارزهطلبى و عکسالعمل، عامل مؤثرى در پايندگى ملل متمدن باستان مىباشد. البته نبايد غافل بود که تأثير عوامل طبيعى اقليمى و فراوانى با نقصان نعمتهاى طبيعى در زندگى مردم ابتدائى بسيار مؤثر است. اما در جوامع متمدن و پيشرفته، تکنيک و علم به انسان اجازه داد که بسيارى از مسائل محيط را حل کند و هرقدر از نظر تمدن پيشتر مىرويم، تسلط بر طبيعت بيشتر مىشود. به اصطلاح جغرافىدانان همواره بر گستردهٔ مناطق غلبهٔ انسان بر طبيعت افزايش مىيابد. بهطورىکه امروز تنها مناطق کوچکى از کره زمين باقىمانده است که هنوز انسان نتوانسته بر آن تسلط يابد.
|
|
روى همين اصل است که گورويج عقيده دارد که در پديدههاى اجتماعى نبايد دنبال علل طبيعى بگرديم: زيرا اعتقاد به زندگى از قبل تعيين شده ديگر امروز از نظر علمى از بين رفته است و علت تحول جامعه و پديدههاى اجتماعى و تغيير را در خود جامعه بايد جست نه در خارج آن.
|
|
ناصر خسرو قباديانى اين عقيده را به بهترين نحو بيان کرده است.
|
|
نکوهش مکن چرخ نيلوفرى
|
|
برون کن ز سر باد خيرهسرى را
|
چو تو خودکنى اختر خويش را بد
|
|
مدارا از فلک چشم، نيک اخترى را
|
|
|
پروفسور گينسبرگ (M.Ginsberg)، در کتابى به نام 'تغيير اجتماعي' مىگويد هشت دسته عوامل، سبب تغييرات عمده مىشوند که همه از خود جامعه و نظام اجتماعى برگرفته شدهاند. به شرح زير:
|
|
۱. اميال و تصميمات آگاهانهٔ افراد جامعه، مثلاً يک جامعه تصميم مىگيرد به زنان خودش آزادى سياسى و اجتماعى بدهد يا طبق برنامه به رشد اقتصادى برسد.
|
|
۲. اعمال و رفتار افراد که در شرايط اجتماعى تغيير مىيابند. رفتارهاى تازه پيدا مىشود. رفتارهاى تازه نيز به نوبهٔ خود تغييرات تازه پديد مىآورد.
|
|
مثلاً عصيان جوانان و دانشجويان در جهان موجب تغييرات اجتماعى از جمله بهکار افتادن وسايل ارتباط جمعى مىگردد، خود اين امر رشد اجتماعى زودرس افراد را موجب مىشود و بهدنبال آن رفتار افراد اجتماع تغيير يافته، موجب تغييرات ديگر مىگردد.
|
|
۳. تغييرى که در ساختهاى اصلى و شالودهٔ اساسى جامعه روى مىدهد، موجب دگرگونى روابط اجتماعى مىشود. به اصطلاح تغيير در زيربناى جامعه، روبناى جامعه را دگرگون مىکند. مثلاً در نظريهٔ معروف مارکس، تحول و تکامل وسايل توليد باعث دگرگونىهاى بسيار مهمى در جامعه مىگردد.
|
|
۴. تأثيرات بيرونى مانند تأثيرات ناشى از تمدنهاى ديگر. يعنى تأثيراتى که از خارج جامعه است. همچنين تأثيرات درونزاى جامعه مثل اختراعات و اکتشافاتى که پس از پيدا شدن، اشاعه مىيابد و علت تغييرات فرهنگى در جوامع مىشوند.
|
|
۵. رهبران، نوابغ و افراد برجسته نيز نقش مهمى در تغييرات اجتماعى دارند که اين موضوع در بحث ارتباط بين شخصيت و تاريخ مورد بررسى قرار مىگيرد. در اين بحث روشن مىگردد که تا چه حد جامعه در تشکيل شخصيت و طرز تفکر افراد مؤثر است و برعکس جامعه تا چه حد تحت تأثير شخصيت افراد بارز و انديشهٔ قوى آنها تغيير مىکند. زيرا هميشه نابغه، چند سال از جامعه خود پيشتر است.
|
|
۶. انقلاب که به عقيدهٔ گينسبرگ عبارت است از تجمع و تشکّل نيروهاى مختلف و عوامل گوناگون در يک نقطه از زمان است. منجر به تحولات و تغييرات مهم و شديد در جامعه مىشود.
|
|
۷. اتفاقات و رويدادهاى تاريخى نيز موجب تغيير اجتماعى مىگردد. مثلاً در يک جامعه ممکن است و با يا طاعون، موجب يک سلسله عوارض و تغييرات اجتماعى گردد که اين امر صرفاً اتفاقى است.
|
|
۸. داشتن 'هدف مشترک' نزد افراد يک گروه ممکن است منجر به تغيير اجتماعى شود.
|