چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

چون لعل توام هزار جان داد


چون لعل توام هزار جان داد    بر لعل تو نیم جان توان داد
جان در غم عشق تو میان بست    دل در غمت از میان جان داد
جانم که فلک ز دست او بود    از دست تو تن در امتحان داد
پر نام تو شد جهان و از تو    می‌نتواند کسی نشان داد
ای بس که رخ چو آتش تو    دل سوخته سر درین جهان داد
پنهان ز رقیب غمزه دوشم    لعل تو به یک شکر زبان داد
امروز چو غمزه‌ات بدانست    تاب از سر زلف تو در آن داد
از غمزه‌ی تو کنون نترسم    چون لعل توام به جان امان داد
دندان تو گرچه آب دندانست    هر لقمه که دادم استخوان داد
ابروی تو پشت من کمان کرد    ای ترک تو را که این کمان داد
عطار چو مرغ توست او را    سر نتوانی ز آشیان داد


همچنین مشاهده کنید