جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

چو قفل لعل بر درج گهر زد


چو قفل لعل بر درج گهر زد    جهانی خلق را بر یکدگر زد
لب لعلش جهان را برهم انداخت    خط سبزش قضا را بر قدر زد
نبات خط او چون از شکر رست    ز خجلت چون عسل حل شد طبر زد
به رخش حسن چون بر عاشقان تاخت    نیندیشید و لاف لاتذر زد
رخ او تاب در خورشید و مه داد    لب او بانگ بر تنگ شکر زد
چو نقاش ازل از بهر خطش    به سیمین لوح او بیرنگ برزد
چو خط بنوشت گویی نقطه‌ی لعل    درونش سی ستاره بر قمر زد
بسی می‌زد به مژگان بر دلم تیر    بدو گفتم که کم زن بیشتر زد
دلم از طره چون زیر و زبر کرد    گره بر طره‌ی زیر و زبر زد
دلم خون کرد تا از پاش بفکند    عقیقی گشت آنگه بر کمر زد
دلم با او چو دستی در کمر کرد    کمربند فلک را دست در زد
فرید او را گزید از هر دو عالم    به یک‌دم آتشی در خشک و تر زد


همچنین مشاهده کنید