جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

هر که سرگردان این سودا بود


هر که سرگردان این سودا بود    از دو عالم تا ابد یکتا بود
هر که نادیده در اینجا دم زند    چو حدیث مرد نابینا بود
کی تواند بود مرد راهبر    هر که او همچون زنان رعنا بود
راهبر تا درگه حق گام گام    هم بره بینا و هم دانا بود
هر که او را دیده بینا شد به کل    در وجود خویش نابینا بود
دیده آن دارد که اسرار دو کون    ذره ذره بر دلش صحرا بود
جمله‌ی عالم به دریا اندرند    فرخ آنکس کاندرو دریا بود
تا تو در بحری ندارد کار نور    بحر در تو نور کار اینجا بود
قطره‌ی بحرت اگر در دل فتاد    قطره نبود لل لالا بود
هر که در دریاست تر دامن بود    وانکه دریا اوست او از ما بود
تا تو دربند خودی خود را بتی    بت‌پرستی از تو کی زیبا بود
تا گرفتاری تو در عقل لجوج    از تو این سودا همه سودا بود
مرد ره آن است کز لایعقلی    در صف مستان سر غوغا بود
گوی آنکس می‌برد در راه عشق    کو چو گویی بی سر و بی پا بود
آن کس آزادی گرفت از مردمان    کو میان مردمان رسوا بود
هر که چون عطار فارغ شد ز خلق    دی و امروزش همه فردا بود


همچنین مشاهده کنید