پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دستم نرسد به زلف چون شستش


دستم نرسد به زلف چون شستش    در پای از آن فتادم از دستش
گر مرغ هوای او شوم شاید    صد دام معنبر است در شستش
از لب ندهد میی و می‌داند    مخموری من ز نرگس مستش
بیچاره دلم که چشم مست او    صد توبه به یک کرشمه بشکستش
بشکفت گل رخش به زیبایی    غنچه ز میان جان کمر بستش
از بس که بریخت مشک از زلفش    چون خاک به زیر پای شد پستش
چون بود بتی چنان که در عالم    بپرستندش که جای آن هستش
یک یک سر موی من همی گوید    رویش بنگر که گفت مپرستش
نی نی که نقاب بر نمی‌دارد    تا سجده نمی‌کنند پیوستش
عطار دلی که داشت در عشقش    برخاست اومید و نیست بنشستش


همچنین مشاهده کنید