پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

تا نرگست به دشنه چون شمع کشت زارم


تا نرگست به دشنه چون شمع کشت زارم    چون لاله دور از تو جز خون کفن ندارم
در پای اوفتادم زیرا که سر ندارد    چون حلقه‌های زلفت غمهای بی شمارم
از بسکه هست حلقه در زلف سرفرازت    هرگز سری ندارد چندان که برشمارم
بادم نبردی آخر چون ذره‌ای ز سستی    گر داشتی دل تو یک ذره استوارم
هرگز ستاره دیدی در آفتاب بنگر    در آفتاب رویت چشم ستاره بارم
پیوسته پیش حکمت چون سرفکنده‌ام من    زین بیش سر میفکن چون شمع در کنارم
بر نه به لطف دستی کز حد گذشت دانی    بی لاله‌زار رویت این ناله‌های زارم
چون دم نمی‌توان زد با هیچکس ز عشقت    پس من ز درد عشقت با که نفس برآرم
عطار کی تواند شرح غم تو دادن    کز کار شد زبانم وز دست رفت کارم


همچنین مشاهده کنید