شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

با این دل بی خبر چه سازم


با این دل بی خبر چه سازم    جان می‌سوزدم دگر چه سازم
از دست دل اوفتاده‌ام خوار    چون خاک بدر بدر چه سازم
بس حیله که کردم و نیامد    یک حیله‌ی کارگر چه سازم
جانا نکنی به من نظر تو    کافتاده‌ام از نظر چه سازم
کس جز تو خبر ندارد از من    پس می‌پرسی خبر چه سازم
گفتی که ز صبر توشه‌ای ساز    چون عمر آمد به سر چه سازم
صبرم قدری غمت قضایی است    گر سازم ازین قدر چه سازم
گفتی به مگوی سر عشقم    در معرض این خطر چه سازم
گیرم که زبان نگاه دارم    با این رخ همچو زر چه سازم
ور روی به اشک خون نپوشم    با سوختن جگر چه سازم
گفتی که فرید چاره‌ای ساز    نه چاره نه چاره‌گر چه سازم


همچنین مشاهده کنید