پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

هرگاه که مست آن لقا باشم


هرگاه که مست آن لقا باشم    هشیار جهان کبریا باشم
مستغرق خویش کن مرا دایم    کافسوس بود که من مرا باشم
کان دم که صواب کار خود جویم    آن دم بتر از بت خطا باشم
گه گه گویی که دیگری را باش    چون نیست بجز تو من که را باشم
تا چند کنی ز پیش خود دورم    تا کی ز جمال تو جدا باشم
از هر سویم همی فکن هر دم    مگذار که یک نفس مرا باشم
گر تو بکشی چو شمع صد بارم    چون آن تو کنی بدان سزا باشم
صد خون دارم اگر به خون خویش    در بند هزار خون بها باشم
گفتم به بر من آی تا یکدم    در پیش تو ذره‌ی هوا باشم
گر قصد کنی به خون جان من    بر کشتن خویشتن گوا باشم
گفتی که چو باد و دم رسد کارت    من با تو در آن دم آشنا باشم
گر آن نفس آشنا شوی با من    آنگاه من آن نفس کجا باشم
نی نی که تو باش در بقا جمله    کان اولیتر که من فنا باشم
عطار اگر فنا شوم در تو    گر باشم و گر نه پادشا باشم


همچنین مشاهده کنید