سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

دل و جانم ببرد جان و دلم


دل و جانم ببرد جان و دلم    بی دل و جان بماند آب و گلم
متحیر شدم نمی‌دانم    کین چه درد است در نهاد دلم
این قدر آگهم کز آتش عشق    آتشین شد مزاج معتدلم
چون بود کشته از کشنده خجل    کو مرا کشت و من ازو خجلم
بحلی خواستم چو خونم ریخت    و او ز غیرت نمی‌کند بحلم
سجلی ساختم به خونم لیک    نیست یک تن گواه بر سجلم
جان عطار مرغ دنیا نیست    گو برآی از نهاد محتملم


همچنین مشاهده کنید