پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

محلم نیست که خورشید جمالت بینم


محلم نیست که خورشید جمالت بینم    بو که باری اثر عکس خیالت بینم
کاشکی خاک رهت سرمه‌ی چشمم بودی    که ندانم که دمی گرد وصالت بینم
صد هزاران دل کامل شده در کوی امید    خاک بوس در و درگاه جلالت بینم
همچو پروانه پر و بال زنم در غم تو    گر شبی پرتو آن شمع جمالت بینم
جگرم خون شد از اندیشه‌ی آن تا پس ازین    جان و دل خون شود و من به چه حالت بینم
تو مرا دم به دم اندر غم خود می‌بینی    من زهی دولت اگر سال به سالت بینم
خاک پای تو شدم خون دلم پاک مریز    نی بخور خون دل من که حلات بینم
گر دهد شرح غمت خاطر عطار بسی    نشوم هیچ ملول و نه ملالت بینم


همچنین مشاهده کنید