سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

ای جان جان جانم تو جان جان جانی


ای جان جان جانم تو جان جان جانی    بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزی    تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت    اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی
گنج نهانی اما چندین طلسم داری    هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی
نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله    تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی
چیزی که از رگ من خون می‌چکید کردم    فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی
کردم محاسن خود دستار خوان راهت    تا بو که از ره خود گردی برو فشانی
در چار میخ دنیا مضطر بمانده‌ام من    گر وارهانی از خود دانم که می‌توانی
عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی    بویی فرست او را از کنه بی نشانی


همچنین مشاهده کنید