جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

ای گشته نهان از همه از بس که عیانی


ای گشته نهان از همه از بس که عیانی    دیده ز تو بینا و تو از دیده نهانی
گر من طلبم دولت وصلت نتوانم    گر تو بنمایی رخ خویشم بتوانی
شد در سر کار تو همه مایه‌ی عمرم    آخر تو چه چیزی که نه سودی نه زیانی
یک چند در اندیشه‌ی روی تو نشستم    معلوم نشد خود که چه چیزی به چه مانی
ای جان و جهان نیست به هر جان و جهان هیچ    آخر تو کدامی که نه جانی نه جهانی
دل گفت که جانی و خرد گفت جهانی    چون نیک بدیدم تو نه اینی و نه آنی
تبدیل نداری که توان خواند جهانت    تغییر نداری که توان گفت که جانی
عطار عیان است که محتاج بیان است    گر اهل عیانی به چه در بند عیانی


همچنین مشاهده کنید