چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

حکایت بازاریی که سرای زرنگار کرد


کرد آن بازاریی آشفته کار    از سر عجبی سرایی زر نگار
عاقبت چون شد سرای او تمام    دعوتی آغاز کرد از بهر عام
خواند خلقی را به صد ناز و طرب    تا سرای او ببینند ای عجب
روز دعوت ، مرد بی‌خود می‌دوید    از قضا دیوانه‌ای او را بدید
گفت خواهم این زمان کایم به تگ    بر سرای تو ریم ای خام رگ
لیک مشغولم، مرا معذور دار    این بگفت و گفت زحمت دور دار


همچنین مشاهده کنید