پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا
حکایت صوفیی که هرگاه جامه میشست باران میآمد
|
همچنین مشاهده کنید
- حکایت خواجهای که بایزید و ترمذی را در خواب دید
- حکایت عزیزی که از داشتن خداوند شادی میکرد
- حکایت خواجهای که از غلامش خواست او را برای نماز بی...
- حکایت مردی گران جان که در بیابان به درویشی رسید
- حکایت گور کنی که عمر دراز یافت
- خطاب خالق با داود
- حکایت شیخ نوقانی
- خصومت دو مرقع پوش
- گفتار جنید دربارهی خوشدلی
- حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد
- حکایت رازجویی موسی از ابلیس
- حکایت مرگ ققنس
- حکایت شیخ بوبکر نشابوری که خرش بر لاف زدن او بادی ره...
- حکایت غلامان عمید خراسان و دیوانهی ژندهپوش
- حکایت دیوانهای که از مگس و کیک در عذاب بود
- حکایت صوفیی که هرگاه جامه میشست باران میآمد
- حکایت غافلی که از ابلیس گله داشت
- سخن دیوانهای دربارهی عالم
- حکایت مردی غازی و مردی کافر که مهلت نماز به یکدیگر د...
- حکایت تاجری که از فروختن کنیز خود پشیمان شد