پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

دلم که مرغ تو آمد به دام باز گرفتی


دلم که مرغ تو آمد به دام باز گرفتی    نه خاک تو شدم از من چه گام باز گرفتی
مرا به نیم کرشمه تمام کشتی و آنگه    نظر ز کام دل من تمام باز گرفتی
سه بوسه خواستم از تو ز من دو اسبه برفتی    چو وقت خون من آمد لگام باز گرفتی
مترس ماه نگیرد، گرم نمائی یاری    خبر فرستی اگرچه سلام باز گرفتی
خیال تو ز تو طیره خجل خجل به من آمد    ز شرم آنکه ز کویم خرام باز گرفتی
مرا خیال تو بالله که غم‌گسارتر از توست    خیال باز مگیر ار پیام باز گرفتی
دلی است بر تو مرا وام و جان وظیفه بر آن لب    وظیفه چشم چه دارم که وام باز گرفتی
شگرف عاشق خاقانیم تو نام نهادی    ز من چه ننگ رسیدت که نام بازگرفتی


همچنین مشاهده کنید