جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

گویی مرا زبان و دهن نیست


امروز هیچ خلق چو من نیست    جز رنج ازین نحیف بدن نیست
لرزان تر و ضعیف‌تر از من    در باغ، شاخ و برگ و سمن نیست
انگشتری است پشتم گویی    اشکم جز از عقیق یمن نیست
از نظم و نثر عاجز گشتم    گویی مرا زبان و دهن نیست
از تاب درد سوزش دل هست    وز بار ضعف قوت تن نیست
وین هست و آرزوی دل من    جز مجلس عمید حسن نیست
صدری که جز به صدر بزرگیش    اقبال را مقام و وطن نیست
چون طبع و خلق او گل و سوسن    در هیچ باغ و هیچ چمن نیست
لل و در چو خط و چو لفظش    والله که در قطیف و عدن نیست
اصل سخن شده‌ست کمالش    و اندر کمالش ایچ سخن نیست
مداح بس فراوان دارد    لیکن از آن یکیش چو من نیست


همچنین مشاهده کنید