شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

روزی بت من مست به بازار برآمد


روزی بت من مست به بازار برآمد    گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد
صد دلشده را از غم او روز فرو شد    صد شیفته را از غم او کار برآمد
رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر    باز آن دو بهم کرد و خریدار برآمد
در حسرت آن عنبر و دیبای نو آیین    فریاد ز بزاز و ز عطار برآمد
رشک ست بتان را ز بناگوش و خط او    گویند که بر برگ گلش خار برآمد
آن مایه بدانید که ایزد نظری کرد    تا سوسن و شمشاد ز گلزار برآمد
و آن شب که مرا بود به خلوت بر او بار    پیش از شب من صبح ز کهسار برآمد


همچنین مشاهده کنید