جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

چون رخ به سراب آری ای مه به شراب اندر


چون رخ به سراب آری ای مه به شراب اندر    اقبال گیا روید در عین سراب اندر
ور رای شکار آری او شکر شکارت را    الحمد کنان آید جانش به کباب اندر
جلاب خرد باشد هر گه که تو در مجلس    از شرم برآمیزی شکر به گلاب اندر
راز «ارنی ربی» در سینه پدید آید    گر زخم زند ما را چشم تو به خواب اندر
جانها به شتاب آرد لعلت به درنگ اندر    دلها به درنگ آرد لعلت به شتاب اندر
هر لحظه یکی عیسی از پرده برون آری    مریم کده‌ها داری گویی به حجاب اندر
مهر تو برآمیزد پاکی به گناه اندر    قهر تو درانگیزد دیوی به شهاب اندر
ما و تو و قلاشی چه باک همی با تو    راند پسر مریم خر را به خلاب اندر
هر روز بهشتی نو ما را بدهی زان لب    دندان نزنی هرگز با ما و ثواب اندر
دانی که خراباتیم از زلزله‌ی عشقت    کم رای خراج آید شه را به خراب اندر
ما را ز میان ما چون کرد برون عشقت    اکنون همه خود خوان خود ما را به خطاب اندر
ما گر تو شدیم ای جان نشگفت که از قوت    دراج عقابی شد چون شد به عقاب اندر
ای جوهر روح ما در هم شده با عشقت    چون بوی به باد اندر چون رنگ به آب اندر
یارب چه لبی داری کز بهر صلاح ما    جز آب نمی‌باشد با ما به شراب اندر
از دل چکنی وقتی در عشق سوال او را    در گوش طلب جان را چون شد به جواب اندر
شعری به سجود آید اشعار سنایی را    هر گه که تو بسرایی شعرش به رباب اندر


همچنین مشاهده کنید