پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس


ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس    درمان من در دست تست آخر مرا فریاد رس
در داستان عشق تو پیدا نشان عشق تو    در کاروان عشق تو عالم پر از بانگ جرس
نیکو بشناسم ز زشت در عشقت ای حورا سرشت    ار بی تو باشم در بهشت آید به چشمم چون قفس
از نزدت ار فرمان بود جان دادنم آسان بود    دارم ز تو تا جان بود در دل هوا در جان هوس
چشم بسان لاله‌ها اشکم بسان ژاله‌ها    هر ساعت از بس ناله‌ها بر من فرو بندد نفس
ای بت شمن پیشت منم جانم تویی و تن منم    گر کافرم گر مومنم محراب من روی تو بس
هر چند بی گاه و به گه کمتر کنی بر من نگه    زین کرده باشم سال و مه میدان عشقت را فرس
گر حور جنت فی‌المثل آید بر من با حلل    من بر تو نگزینم بدل جز تو نخواهم هیچ‌کس
پرهیزم از بدگوی تو زان کمتر آیم سوی تو    پس چون کنم کان کوی تو یک دم نباشد بی عسس


همچنین مشاهده کنید