پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ای زلف تابدار ترا صدهزار خم


ای زلف تابدار ترا صدهزار خم    وی جان غمگسار مرا صدهزار غم
خالی نگردد از غم عشق تو جان من    تا حلقهای زلف تو خالی نشد ز خم
بر عارض تو حلقه‌ی زلف تو گوییا    کز مشک چشمهاست به گلبرگ تر رقم
یا سلسله است از شبه بر گرد آفتاب    یا بیخهای شب زده بر روی صبحدم
ای در خجالت رخ و زلف تو روز و شب    وی در حمایت لب و چشم تو شهد و سم
ای پشت من ز عشق تو چون ابروی تو کوژ    وی بخت من ز یمن تو چون چشم تو دژم
جانم ز جزع و لعل تو پر درد و پر شفاست    طبعم ز روی و موی تو پرنور و پر ظلم
از پای تا به سر همه بندست زلف تو    زان روی بسته داردم از فرق تا قدم
از بند تو چگونه بود روی جستنم    کاندم که از تو دورترم با توام به هم
در چشم دل مرا تو چنانی که دل چو خصم    پیوسته داردم به وصال تو متهم
ای در دلم خیال تو شکی به از یقین    وی در سخن لب تو وجودی کم از عدم
کم کن ز سر تکبر و بنشین که انوری    در عشق چون میان و لبت گشت کم ز کم


همچنین مشاهده کنید