جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

گر دست رسد در سر زلفین تو بازم


گر دست رسد در سر زلفین تو بازم    چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم
زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست    در دست سر مویی از آن عمر درازم
پروانه راحت بده ای شمع که امشب    از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم
آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی    مستان تو خواهم که گزارند نمازم
چون نیست نماز من آلوده نمازی    در میکده زان کم نشود سوز و گدازم
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید    محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم
گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی    چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم
محمود بود عاقبت کار در این راه    گر سر برود در سر سودای ایازم
حافظ غم دل با که بگویم که در این دور    جز جام نشاید که بود محرم رازم


همچنین مشاهده کنید