شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب


نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب    که به مستی دل مرغان حرم کرده کباب
کار بر مرغ دلم در کف طفلی شده است    آن چنان تنگ که گلشن بودش چنگ عقاب
شاهد عشق حریفیست که گر یابد دست    می‌کند دست به خون ملک‌الموت خضاب
چهره‌ی هجر به خواب آید اگر عاشق را    کشدش خوف به مهد اجل از بستر خواب
لرزه بر دست نسیم افتد اگر برگیرد    به سر انگشت خیال از رخ او طرف نقاب
تو که داری سر شاهنشهی کشور دل    فکر ملک دل ما کن که خرابست خراب
محتشم را دم آبی چو ز تیغت دادی    دم دیگر به چشانش که ثوابست ثواب


همچنین مشاهده کنید