جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت


چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت    نی نی عقابی آمد و صیدی ربود و رفت
آن آفتاب کشور خوبی چو ماه نو    ظرف مرا به آن می تند آزمود و رفت
نقش دگر بتان که نمی‌رفت از نظر    آن به تن به نوک خنجر مژگان زدود ورفت
تیری که در کمان توقف کشیده داست    وقت وداع بر دل ریشم گشود و رفت
حرفی که در حجاب ز گفت و شنود بود    آخر به رمز گفت و به ایما شنود و رفت
از بهر پای بوس وداعی که رویداد    رویم هزار مرتبه بر خاک سود و رفت
افروخت آخر از نگه گرم آتشی    در محتشم نهفته برآورد دود و رفت


همچنین مشاهده کنید