پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دردا که وصل یار به جز یک نفس نبود


دردا که وصل یار به جز یک نفس نبود    یک جرعه از وصال چشیدیم و بس نبود
شد درد دل فزون که به عیسی دمی چنان    دل خسته‌ای چنین دو نفس هم نفس نبود
بختم ز وصل یک دمه آن مرهمی که ساخت    تسکین ده جراحت چندین هوس نبود
ظل همای وصل که گسترده شد مرا    بر سر به قدر سایه‌ی بال مگس نبود
بردی مرا به نقش وفا نقد جان ز دست    این دستبرد جان کسی حد کس نبود
در گرمی وصال تمامم بسوختی    این نیم لطف از تو مرا ملتمس نبود
گر پشت دست خویش گزد محتشم سزد    جز یک دمش به وصل تو چون دسترس نبود


همچنین مشاهده کنید