پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند


ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند    بیاید کاشکی در روزن چشم منت بیند
سمن را رعشه درتابد که از باد سحرگاهی    براندام چو گل لرزیدن پیراهنت بیند
در آغوش خیالت جذبه‌ای می‌خواهد این مخمور    که چون آید به خود دست خود اندر گردنت بیند
به میزان نظر سنجد گرانیهای حسنت را    کسی کاندر خرام آرام چابک توسنت بیند
شناسای عیار قلب شاهی ای شهنشه کو    که توسن راندن و شاهانه ترکش بستنت بیند
تو آن شمعی که در هر محفلی کافروزدت دوران    ز آه حاضران صد شعله در پیرامنت بیند
رود بر باد گر کشت حیات محتشم زان مه    که گرد خوشه چینت را به گرد خرمنت بیند


همچنین مشاهده کنید