پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من


به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من    گره گردیده حرفی در دل او گوئیا از من
زبانش خامش از شرم ولبش در جنبش از خوبی    نمی‌دانم چه در دل دارد آن کان حیا از من
جبین پرچین و دل پرکین سبک کام و گران تمکین    ز پیشم رفت تا در خاطرش باشد چها از من
مرا هم راز چون با غیر دید و لب گزید آن بت    ندانستم که پاس راز او می‌داشت یا از من
چنان بی‌اعتبارم پیش او کز بهر خونریزم    کشد تیغ جفا گر بشنود نام وفا از من
چو هم رازم به کس بیندشود دهشت بر او غالب    دلش از راز داران نیست ایمن غالبا از من
به دریا قوت را چون کرد پنهان این کمان ببردم    که می‌ترسد ز رازش حرفی افتد برملا از من
نهانی می‌نمایندم بهم خاصان او گویا    به آن بیگانه خو هم گفته حرف آشنا از من
دهد غماز را دشنام پیش محتشم یعنی    تو هم باید دگر حرفی نگوئی هیچ جا از من


همچنین مشاهده کنید