پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دوش چون دیدم نهان در روی آتشناک او


دوش چون دیدم نهان در روی آتشناک او    یافت کز جان عاشقم من سگ ادراک او
امشب اندر سیر با او جمله مخصوصند لیک    جلوه‌ی مخصوص منست از قامت چالاک او
صد سر اندر راخ جولانش به خاک افتاده لیک    چشم دارد بر سر من حلقه‌ی فتراک او
ترسم از شوخی هم امروزم کند رسوا که هیچ    باکی از مرد ندارد غمزه‌ی بی‌باک او
بخت کوس مقبلی زد کز قضا شد نامزد    همچو من آلوده دامانی به عشق پاک او
کوه‌کن را می‌کند از شکوه‌ی شیرین خموش    در وفا اسراف من در مرحمت امساک او
جان که می‌لرزید دایم بر سر جسم ضعیف    برق عشق آتش زد اکنون در خس و خاشاک او
آن که بر وی ناگذشته ریختی خونش به خاک    بگذرد از خون خود گر بگذری بر خاک او
محتشم رسوا شد از عشق و سری بیرون نکرد    رشته‌ی تدبیر از پیراهن صد چاک او


همچنین مشاهده کنید