پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

به جائی دلت گرم سوداست گوئی


به جائی دلت گرم سوداست گوئی    دل بی‌سر و برگ از آنجاست گوئی
تو را مستی هست پنهان نه پیدا    ولیکن نه مستی صهباست گوئی
دل نیست برجا فلک بر تو دیدی    ز جام هوس باده پیماست گوئی
به من می‌کنی لطفی از حد زیاده    مرادت ازین لطف ایذاست گوئی
بهر چشم برهم زدن بهر قتلم    ز چشمت به ابرو صد ایماست گوئی
فلک بر زمین از دو چشم تر من    گمارنده هفت دریاست گوئی
متاع قرار و سکون در دل ما    درین عهد اکسیر و عنقاست گوئی
به دل هرچه دیدند بردند خوبان    دل عاشقان خوان یغماست گوئی
پراکنده عشقی که دانم به طعنش    لب اوست گویا دل ماست گوئی
ز بزم بتان محتشم خاست طوفان    ستیزنده‌ی مست من آنجاست گوئی


همچنین مشاهده کنید