پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ای تو را تعبیه در تنگ شکر مروارید


ای تو را تعبیه در تنگ شکر مروارید    تا به کی خنده زند لعل تو بر مروارید
چون بگویی بفشانی گهر از حقه‌ی لعل    چون بخندی بنمایی ز شکر مروارید
بحر حسنی تو و هرگز صدف لطف نداشت    به ز دندان تو ای کان گهر مروارید
در دندان بنمای از لب همچون آتش    تا ز شرم آب شود بار دگر مروارید
ای بسا شب که من خشک لب از حسرت تو    بر زمین ریختم از دیده‌ی تر مروارید
ریسمان مژه‌ام را به در اشک ای دوست    چند چون رشته کشد عشق تو در مروارید
گوهر مهر خود از هر دل جان دوست مجوی    ز آنکه غواص نجوید ز شمر مروارید
لایق عشق دلی پاک بود همچو صدف    کفو زر نیست درین عقد مگر مروارید
در سخن جمع کنم در معانی پس ازین    درکشم از پی گوش تو به زر مروارید
سخن بنده چو آبی‌ست که کرده‌است آن را    دل صدف وار به صد خون جگر مروارید
شعر خود نزد تو آوردم و عقلم می‌گفت    کز پی سود به بحرین مبر مروارید
سیف فرغانی گرچه همه عیب است بگوی    کز تو نبود عجب ای کان هنر مروارید


همچنین مشاهده کنید