جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم


ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم    لاجرم در بوته‌ی هجران تو بگداختیم
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم    سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت    جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم
در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی    بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم
عمری اندر جست‌و جویت دست و پایی می‌زدیم    عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم
زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما    بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم
چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او    از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم


همچنین مشاهده کنید