چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟


نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟    دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟
دل از دستم برون بردی که با ما سر در آری تو    بما سر در نیاوردی و سرها رفت در کارت
گمان بردم که: میجوید دلت وصل مرا، لیکن    مرا کمتر بجویی تو، که میجویند بسیارت
هم امروز از جهان دیدن فرو بندم دو بینایی    اگر دانم که: فردا من نخواهم دید دیدارت
سرم را می‌کنی پر شور و بردل می‌نهی منت    دلم را میکشی در خون و برجان می‌نهم بارت
ز روی راستی با تو ندارد سرو مانندی    که: گر در بوستان آیی، بمیرد پیش رخسارت
گل وصلی به دستم چون نمی‌آید چه بودی‌ار    کسی بودی که برکندی ز پای اوحدی خارت؟


همچنین مشاهده کنید