جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدست


بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدست    خلق شهری از دل و جانش خریدار آمدست
باغ رویش را ز چاه غبغبست امسال آب    زان سبب سیب زنخدانش به از پار آمدست
نقد هر خوبی که در گنج ملاحت جمع بود    یک به یک در حلقه‌ی آن زلف چون مار آمدست
بارها جان عزیز خویش را در پای او    پیشکش کردیم و اندر پیش او خوار آمدست
بوسه‌ای زان لعل بربودیم و آسان گشت کار    گر چه بر طبع حسودان نیک دشوار آمدست
گر به کار ما نظر کرد او چه باشد؟ سالها    خون دل خوردیم تا امروز در کار آمدست
بنده‌ی آن زلف سر بر دوش کرد از دوش باز    اوحدی را کز کلاه خسروی عار آمدست


همچنین مشاهده کنید