شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

چون گره بر سر آن زلف دو تاه اندازد


چون گره بر سر آن زلف دو تاه اندازد    مشک را خوارتر از خاک به راه اندازد
اگر آن چاه زنخدان به سر کوچه برد    ای بسا دل! که در آن کوچه به جاه اندازد
نظر زهره کند، خنجر مریخ زند    نور خورشید دهد، پرتو ماه اندازد
چشم آن ترک سپاهی به هزیمت ببرد    ناوک غمزه چو در قلب سپاه اندازد
گر گواهیش بیارم که: مرا زلف تو کشت    حسن او لرزه بر اندام گواه اندازد
تیر هجرم به جگر در زد و اندیشه نکرد    که دلم در پی او ناوک آه اندازد
اوحدی، دیده مدوز از رخ او، عیبی نیست    گر گدایی نظری بر رخ شاه اندازد


همچنین مشاهده کنید