پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دل به خیالی دگر خانه جدا کرده بود


دل به خیالی دگر خانه جدا کرده بود    ورنه چنان منزلی از چه رها کرده بود؟
رفت ز پند خرد در وطن دام و دد    تا بنماید به خود هر چه خدا کرده بود
معنی خود عرضه کرد بر من و دیدم درو    صورت هر نقش کو بود و مرا کرده بود
در سفر هجر او تا نشود دل ملول    باز ز هر جانبی روی فرا کرده بود
شد دل ما زین سفر کار کن و کارگر    ورنه به جایی دگر کار کجا کرده بود؟
گر چه به هر باغ بس لاله و گل ریخته    ور چه به هر خانه پر برگ و نوا کرده بود
دیده ز خاک درش هیچ هوایی نکرد    دید که جز باد نیست هر چه هوا کرده بود
این خرد ناسزا راه ندانست برد    ورنه رخش، هر چه کرد بس بسزا کرده بود
گر چه به نقدی که هست سود نکردم به دست    خواجه، کرم کار تست، بنده خطا کرده بود
هیچ گرفتی نکرد بر غلط فعل ما    نسبت این فعلها گر چه بما کرده بود
کرد به طاعت بها: جنت وصل و لقا    لیک ببخشید باز، هر چه بها کرده بود
روی دل ما ندید، هیچ نیاورد یاد    زانچه تن ناخلف فوت و فنا کرده بود
عاشق دل خرقه‌ای داشت ز سر ازل    چون به ابد باز شد خرقه قبا کرده بود
عشق درآمد به کار و آخر و برداشت بار    ورنه خرد رنج تن جمله هبا کرده بود
مادر دوران به ما شربت مهری نداد    تا پدر از بهر ما خود چه دعا کرده بود؟
میوه‌ی دلها نشد جز سخن اوحدی    کز همه باغ این درخت نشو و نما کرده بود


همچنین مشاهده کنید