جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

من از مادری زادم که پارم پدر بود او


من از مادری زادم که پارم پدر بود او    شدم خاک آن پایی کزین پیش سر بود او
ز عالم همی جستم نشان دل آرایش    چو عالم شدم بر وی ز عالم به در بود او
از آن راه بین گشتم که هر جا رخ آوردم    دلم را دلیل ره، مرا راهبر بود او
ز خاطرت نرفت آن نقش و از دل نشد خالی    کجا رفتی از خاطر؟ که نقش حجر بود او
قمروار حالم ار کمابیش بود چندی    شد امسال شمس آن مه، که عمری قمر بود او
ز بس قطره باران که فیضش فراهم زد    چو دریا شد آن آبی، که وقتی شمر بود او
من آن نقد عرضی، کش درین فرش بنهفتم    نه از خاک شد تیره، نه ازنم، که زر بود او
نه عقلم بسی گفتی، مکن یاد او دیگر؟    که اندر طریق ما عجب بی‌خبر بود او!
مجوی اوحدی را تو ز من کندر آن ساعت    که من بار می‌بستم، به جانبی دگر بود او


همچنین مشاهده کنید