پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

آنکه میخواست مرا بیدل و بی‌یار شده


آنکه میخواست مرا بیدل و بی‌یار شده    زود بینم چو خودش عاشق و غمخوار شده
اثری هم بکند زود یقین، می‌دانم    گریه های شب این دیده‌ی بیدار شده
مددی نیست که دیگر به منش باز آرد    آن ز پیش من دل خسته به آزار شده
ای رفیقان سفر، گر سر رفتن دارید    همتی با من محبوس گرفتار شده
جان فدا کرده و چون باد هوا گشته سبک    دل به غم داده و چون خاک زمین خوار شده
از غم آن تن همچون سمن و روی چو گل    گل گیتی همه در دیده‌ی من خار شده
خرقه پوشیدنم از عشق چرا دارد باز؟    من بسوزانمش این خرقه‌ی زنار شده
نظری بر من و بر درد من و زاری من    ای به هجران تو من زارتر از زار شده
کار عشق تو بلاییست نبینی آخر؟    اوحدی را چو من اندر سر این کار شده


همچنین مشاهده کنید