چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

غزل


مشو عاشق، که جانت را بسوزد    غم عشق استخوانت را بسوزد
تو آتش میزنی در خرمن خویش    ندانی این و آنت را بسوزد
مخور خوبان آتش خوی را غم    که روزی خان ومانت را بسوزد
ز دیده اشک خون چندین مباران    که ترسم دیدگانت را بسوزد
چه سود آنگاه پنهان کردن عشق    که پیدا و نهانت را بسوزد؟
ز لعلم چاشنی جستی به بوسه    نترسیدی دهانت را بسوزد؟
مبر نام من، ار نه با رخ خویش    بگویم تا: زبانت را بسوزد
اگر هجرم وجودت را بکاهد    وگر مهرم روانت را بسوزد


همچنین مشاهده کنید